آمریکا
سه سال قبل، دختری به نام ریشل، به سختی توانست از یک قتل عام نجات پیدا بکند و تمام دوستانش که کشته شده بودنو را ترک کند. زمان میگذرد و ریشل از این قضیه روحیه ای سالم به در برد. اما متاسفانه دوباره در مخمصه ای تازه گرفتار میشود…
یک متخصص پزشکی جامع، پس از اینکه خودروی خود را از بین میبرد، یک میهمانی شام با مشتریان خود میگیرد.
ماری به زادگاهش در حومه شهر میرود. تا دریابد که ساکنین حومه شهر بیشتر از آن چیزی که یادش بود ترسو هستند.
داستان فیلم برمیگردد به دهه 80 میلادی زمانی که مسیر زندگی لوید و هرری در دبیرستان به یکدیگر گره میخورد…
یک اشتباه شیمیایی باعث تبدیل شدن دونات های خوشمزه به قاتل هایی تشنه به خون می شود! حال “جانی”، “میشل” و “هوارد” می بایست برای نجات شهر از دست این دونات های قاتل چاره ای پیدا کنند، قبل از اینکه دیر شود… (بهرام که دونات میگرفتی همه عمر / دیدی که چگونه دونات بهرام گرفت ? )
در سال 1951، زمانی که سلول های سرطانی یک زن آفریقایی-آمریکایی به نام “هنریتا لاکس” برای ساخت اولین خط سلولی جادوانه انسان مورد استفاده قرار میگیرد، او ناخواسته باعث پیشرفت های چشمگیر پزشکی می شود…
یک مجرم سابقه دار که به تازگی از زندان آزاد شده میان زندگی تبهکارانه‌ی گذشته اش و زندگی جدیدش بعنوان تنها سیاه پوستِ یک شهر گیر می کند، شهری که اکثر مردمش کشاورز و البته محافظه کار هستند…
“جک باور” پس از تعطیلی و محکومیت CTU به خاطر شکنجه های وی برای فرار از محکومیت و به دست آوردن آزادی دوباره آمریکا را به مقصدی نامعلوم ترک و شروع به سفر میکند تا در سانگالا به دوست قدیمی خود می پیوندد ولی در این کشور کودتایی در حال اجراست. کودتایی که حتی رئیس جمهور “تیلور” که به تازگی به این سمت منصوب شده و قصد حمایت از دولت سانگالا را دارد هم از آن بی خبر است. این ماجرا تنها شروعی بر نسل کشی “فرمانده جوما” (فرمانده کودناچیان) است و…
داستان فیلم در مورد پسر نوجوان دبیرستانی به نام «اسکات هاوارد» (مایکل جی. فاکس) می باشد که در میابد یک گرگینه است…
داستان فیلم که بر اساس واقعیت می‌باشد، درباره‌ی مارین مگان لوی، یک تنفگدار و سرباز ماجراجو هست که با کمک سگ وفادارش، تعداد زیادی بمب و مین را در عراق خنثی می‌کند. اما…