مکزیکو
کلارا به نظر به تمامی خواسته های زندگی خود رسیده است؛ کار خوب در شرکت OB-GYN، خانه ای بزرگ در لس آنجلس و خانواده گرم و دوست داشتنی، اما چیزی که نمی تواند درک کند این است که باید به چه چیزی عشق بورزد…
یک کشاورز مُسن که میخواهد آخرین خوک‌اش را بفروشد و دوباره به دوستان قدیمی‌اش بپیوندد، مزرعه خود را رها کرده و عازم سفر می شود. در این بین سر و کله دخترش که مدت زمان بسیاری از او بی‌خبر بود، پیدا می شود و…