مایک بنینگ که مامور سابق اخراج شده محافظین رئیس جمهور می باشد، طی یک حمله تروریستی به کاخ سفید، به وظیفه فراخوانده می شود. بنینگ با استفاده از دانسته های قبلی خود به عنوان یک مامور سرویس مخفی و با کمک امنیت ملی سعی دارد که رئیس جمهور را نجات دهد…
دو مامور مخفی مبارزه با مواد مخدر که از هویت یکدیگر بی خبر هستند، در دو باند قاچاق مواد مخدر عضویت پیدا می کنند اما هنگامی که تلاش آنها برای نفوذ به مجموعه و کشف حقیقت با دردسر همراه می شود، این دو مجبور می شوند در کنار یکدیگر قرار گیرند و این در حالی است که اصلا بهم اعتماد ندارند…
در ایالت کارولینای جنوبی در قرن 18، بنجامین مارتین (مل گیبسون) 7 فرزند دارد. گابریل فرزند بزرگ او به نیروی ارتش آمریکا بر خلاف میل و افکار پدرش در مورد جنگ می پیوندد. گابریل پس از زخمی شدن در نبرد به خانه برمی گردد. در جنگ کارولینای جنوبی در سال 1776 دو پسر بنجامین مارتین توسط کت قرمز های ارتش انگلیس کشته می شوند هر چند که بنجامین مخالف جنگ بود مجبور می شود در جنگ شرکت کند و به عنوان فرمانده شبه نظامی ها با انگلیس به مقابله بپردازد…
افسری امریکایی که از زندگی و اعمال خود به غایت گریزان است و برای رهایی از این خستگی ماموریتی برای مقابله با سامورایی ها را قبول میکند تا به آموزش ارتش ژاپن بپردازد . در این میان در نبردی بین ارتش ژاپن و سامورایی ها، کاپتان اتان الگرن به اسارت جنگجویان بومی ژابن در می آید و در این بین با فرهنگ و طرز فکر آنها آشنا شده و …
شخصی کودکی را در آلمان به قتل می رساند. پلیس سخت در جستجوی اوست. این قتل ها وضعیت جنایتکاران دیگر را نیز به هم ریخته است و جنایتکاران محلی میخواهند به پلیس کمک کنند تا هرچه سریعتر قاتل دستگیر شود…
این فیلم در مورد دو مامور مخفی سرویس ویژه هست که سابقا عاشق یکدیگر بوده اند و اکنون برای نابودی یک باند تبهکاری روسی تلاش می کنند، در حالی که از شغل اصلی یکدیگر خبر ندارند…
در سال 1978 در شهر بوستون، درگیری میان دو گروه گنگستری که با تیراندازی همراه است، به حدی بالا می گیرد که امکان زنده خارج شدن از آن دشوار می گردد اما…
آینده ای نه چندان دور شهر جنایت زده ی دیترویت را در واقع سران یک شرکت اداره می کنند. با نظارت ریچارد جونز (کاکس)، معاون اداره پلیس، طرح ساخت نوعی روبات برای مبارزه با جنایت های مهارناپذیر خیابانی به انجام می رسد و خیلی زود هنگامی که یکی از ماموران پلیس به نام الکس مورفی (پیتر ولر) به دست گروهی از جنایتکاران به رهبری بادیکر (اسمیت) به قتل می رسد، مورتن، فرصت پیدا می کند تا ادعایش را عملی کند.
شرکت او سی پی (OCP) با کاهش عمدی حقوق نیروی پلیس و اعتصاب آنها سعی بر این دارد تا با زیرفشار قرار دادن دولت، آنان را وادار به تخریب شهر دیترویت کرده تا OCP بتواند شهر جدید خود را بنا کند. با اعتصاب نیروی پلیس شهر دیترویت به هرج و مرجی تمام عیار دچار شده است، فردی به نام «کین» مادهٔ مخدر تازهای به نام نوک (Nuke) را ابداع کرده است و بیش از نیمی از مردم شهر را معتاد آن کرده است. در شرکت OCP زنی به نام دکتر جولیت فاکس سعی بر جلب کردن دیدگاه مدیرعامل شرکت برای متوقف کردن پلیس آهنی و جایگزینی آن با ربات تازهای به نام «پلیس آهنی 2» را دارد. گویی فقط یک نفر میتواند به اوضاع سروسامان دهد و آن پلیس آهنی است…
راهول برای برآورده کردن آخرین آرزوی پدربزرگش به روستای کوچکی در هند می رود تا خاکستر او را در آب مقدس رودخانه آنجا بریزد. او در مسیرش با زنی آشنا می شود و یک سری اتفاقات غیر منتظره برای آن ها رخ می دهد…
الکس جی مورفی (Joel Kinnaman) پلیس وظیفه شناسی است که در حین انجام یک ماموریت مهم تا آستانه مرگ پیش می رود. دانشمندان با همکاری اداره پلیس، با انجام یک عمل جراحی بی نظیر مانع از مرگ وی شده و بخش اعظم بدن وی را با کمک آهن آلات مرمت می کنند. آلکس مورفی پس از بهبودی، تبدیل به موجودی نیمه آهن و نیمه انسان می شود و قدرت تازه ای کسب می کند.
داستان فیلم درباره ی گروهی از شکارچیان جایزه بگیر می باشد که باید شب تا صبح را در یک مسافرخانه صحرایی و در برابر عده ای فراری وحشی، زنده بمانند. آنها به زودی متوجه می شوند که فرد موردنظرشان برای شکار که یک زن چینی می باشد، فراتر از چیزی است که درباره اش شنیده بودند…