داستان فیلم روایتگر نخستین درگیریها و نبردهای میان انسانها و اورکها در جهانی به نام آزروث است و نگاهی به هردو طرف درگیری خواهد داشت. اورکها از سرزمین خود درائنور برای یافتن دنیایی بهتر کوچ کردهاند و پا به آزروث، سرزمین انسانها گذاشته اند. با ورود اورکها و رویارویی انسانها با آنها، آزروث به آستانهی جنگ کشیده شده است.
فیلم که بر اساس داستانی از اچ. رایدر هگرد ساخته شده، در مورد یک ماموریت پرماجرا و پر خطر برای یافتن گنجینه ای می باشد که در معادن شاه سلیمان مخفی شده است…توضیحات این فیلم با مدت زمان 2 ساعت و 53 دقیقه در قالب دو قسمت منتشر شده است.
یکی پسر جوانی با موهای بلند قرمز رنگ است که به همره پدر و مادرش در دهکده کوچکی به نام فلیک زندگی میکنند. پدرش رییس و فرمانده دهکدهاست. او مانند بقیه وایکینگها نیست و بسیار خجالتی و ضعیف است. ولی به کمک هوش زیادش در وضعیتهای ناامید کننده به وایکینکهای دیگر و دوستانش کمک میکند. راهحلهای او به سن و سال او نمیخورد.
«اکسل فولی»، کارآگاه دیترویتی به بورلی هیلز لس آنجلس می رود تا قاتلان بهترین دوستش را بیابد و دستگیر کند…
داستان فیلم London Has Fallen در باره ی روزی است که تمام رهبران برای خاکسپاری نخست وزیر انگلستان در لندن جمع شدند و موقعیت خوبی برای ترور کردن آن هاست …
تارزان که به زندگی در شهر لندن عادت کرده است، باری دیگر به خانه اصلی اش در جنگل فرا خوانده میشود تا در مورد فعالیت هایی که در محل اردوی یک معدن صورت میگیرد، تحقیق کند…
«اکسل فولی» به بورلی هیلز لس آنجلس باز می گردد تا به «تاگارت» و «رزوود» در پرونده ای جدید کمک کند…
داستان فیلم درباره ی یک سرباز چینی باتجربه هست که از قدرت و مهارت تیراندازی فوق العاده ای برخوردار هست. اما وِی در طول یکی از ماموریت هایش با گروهی عجیب مواجه می شود که…
رئیس پلیس دیترویت در یک عملیات کشته می شود و اکسل فولی، پلیس سخت کوش خیلی زود درمی یابد که قاتل، رئیس حراست یک پارک تفریحی در لس آنجلس است…
افسر پلیس سرگی سوبولوف در حال رانندگی به سمت بیمارستانی بود که همسرش در حال به دنیا آوردن فرزندانشان بود. او که بسیار خوشحال بود، با سرعت زیاد رانندگی کرده و پسری را که در عرض خیابان عبور می کرد را ندیده و با او تصادف می کند…
آرتور بشاپ یک قاتل حرفه ای است که تخصص و خدمات منحصر به فرد خود را در اختیار یک کمپانی گذاشته؛ کمپانی ای که گروهی از تبهکاران سطح بالا آن را اداره می کنند. بیشاپ یک حرفه ای کمال گراست که دوست دارد برای کشتن قربانیان اش سناریوهای ظریف و پیچیده طراحی کند…
سال 922 میلادی. «احمد بن فضلان» عرب، دل باخته ی زنی شده که نباید؛ بنابراین او را به شمال که وحشی و بدوی است، می فرستند. پس از آن که گروه «احمد» به وایکینگ ها بر می خورند و با آنان رابطه ای دوستانه برقرار می کنند، پسرکی خود را به اردوگاه شان فرا خواند «وندول» ها، موجودات هیولا صفت «میست»، به زادگاه آنان حمله کرده و هر که را سر راه خود می بینند، می کشند و می خورند…