وقتی که «گارگامل»، جادوگری شیطانی موجودات کوچک آبی رنگ را از روستایشان «اسمارف» و خانههای قارچ مانندشان بیرون میکند، این موجودات به وسط پارک مرکزی شهر نیویورک آمده و حالا قبل از اینکه گارگامل همه چیز را نابود کند، باید راهی برای بازگشت به سرزمین جادوییشان پیدا کنند.
در این قسمت از انیمیشن اسمورف ها، اسمورف ها به کمک دوستان نژاد انسانشان، به دنبال آزادسازی یکی از دوستانشان به نام “اسمورفت” هستند. کسی که توسط گارگامل دزدیده شده و وی قصد دارد تا با استفاده از اسمورفت به جادویی پلید دست پیدا کنه که…
کلارک دیویس “وس براون” آرزو دارد که کل جهان را بگرد و به همراه دوستش شروع به گشتن در شهر ها می کند اما در یکی از شهرها درگیری بین آنها و دو نفر از اهالی آن شهر بوجود می آید که منجر به زندان افتادنشان میشود…
“کاب” خرسی که پدر و مادر خود را از دست داده توسط خرسی بزرگ تحت سرپرستی قرار گرفته و با هم تلاش می کنند از شکارچیان دوری کنند…
خانم دکتر “آنی واتسون” که باردار است پیش بهترین دوستش “بلیندا اونز” که یک پزشک ماما هست می رود از طرفی مادر شوهر “آنی” یک مامای سنتی است و هر دوی آنها میخواهند به روش خودشان در بدنیا آمدن فرزند “آنی” کمک کنند…
دختری با موهای بلند جادویی بنام راپونزل، تمام زندگیاش را در یک برج گذرانده است. اما یک دزد فراری تصادفا به او بر می خورد، و حالا راپونزل تصمیم میگیرد به همراه او برای اولین بار قدم به دنیای بیرون بگذارد و بفهمد که واقعا چه کسی است.
شهر امبر و شهردار آن برای نسل های آینده دنیایی زیبا و روشن خلق کرده اند. اما اصلی ترین و قوی ترین ژنراتور شهر دچار مشکل شده و تمام لامپ های بزرگ شده شروع به روشن و خاموش شدن کرده اند. «لینا میفلیت» و «دون هارو»، دو نوجوان تصمیم به دنبال سرنخ های موجود برای گشودن راز قدیمی شهر می گیرند. هدف آنها کمک به خروج اهالی شهر قبل از خاموش شدن همیشگی لامپ هاست…
زمانی که دار و دسته ی اسکوبی دوو از مزرعه ی شخصی دیدن می کنند، می فهمند که این مزرعه و همچنین سایر مزرعه های شهری نزدیک توسط یک گاوچران روح مانند غارت می شوند. اسکوبی دوو و دوستانش هر طور شده می بایست پرده از راز این ماجرا بردارند…
پسربچهای در شهری کوچک راز یک سنگ رنگارنگ جادویی را کشف کردهاست که آرزوها را برآورده میسازد در پی این اتفاق، بچهها و حتی بزرگترهای شهر برای بدست آوردن این سنگ دردسرهای زیادی درست میکنند و…
یک پسر نوجوان پسر از اینکه مادرش ناپدید می شود به یک یتیم خانه فرستاده می شود تا در کنار دیگر بچه های بی سرپرست هم سن و سال خودش زندگی کند، جائی که در آن معنای واقعیِ اعتماد و عشق را درک میکند…
یک سنجاب باهوش بنام فرانکی پس از فرار از باغ وحش، به جنگل بر میگردد تا پیش دوستانش باشد. اما هنگام برگشت متوجه میشود که تمام بلوط های او و دوستانش توسط یک کارخانه ی تولید لوازم آرایش دزدیده میشوند! حال فرانکی به همراه دوستانش تصمیم میگیرند تا جلوی این اتفاق را بگیرند…
تراویس و خواهر کوچکش ویتنی در طول تابستان نزد پدر بزرگ و مادربزرگشان میروند. در آنجا دروازه ای جادویی را پیدا میکند که او را به دنیای قهرمان آمریکایی “پل بانیان” و کاو سخنگوی اش میبرد…