«کوین لومکس» یک وکیل مدافع جوان، بیباک و شکست ناپذیر ساکن شهری کوچک در فلوریدا است. او توسط قدرتمندترین شرکت حقوقی دنیا در نیویورک استخدام می شود و با وجود مخالفت مادرش که نیویورک را شهری پر از فساد می داند پیشنهاد کار را پذیرفته و بهمراه همسرش به نیویورک می رود…
رئیس یک باند جرم و جنایت سعی میکند تا دارایی هایی که متعلق به یک دزد دیگر می باشد را غارت کند…
خانواده ی جک اسنفیلد (هریسون فورد) به گروگان گرفته شده و جک می بایست برای آزادی آنها میلیون ها دلار پول نقد را از خزانه کسب و کار خود بدزد و به آنها بدهد. او ناچار به تسلیم این خواسته ی بزرگ دزدان می شود، که ممکن هست بعدا به جرم اختلاس متهم و دستگیر شود…
جسد زنی از داخل سردخانه دزدیده شده و کارآگاهی مسئول پیدا کردن آن جسد میشود اما متوجه میشود که…
جان مک کلین برای کمک به پسر نافرمانش جک، به روسیه سفر می کند اما متوجه می شود که جک یک مامور سی آی ای است که قصد دارد از دزدی یک اسلحه اتمی جلوگیری کند. این مسئله باعث می شود تا پسر و پدر همراه شوند تا جلوی این نیروهای مافیا را بگیرند…
آنانت شریواستاو مامور انتقال تروریست معروف اقبال انصاری می شود. سازمان تروریستی او مصمم است او را آزاد سازد. این نقشه توسط یاشوانت آنگر، قاتلی بی رحم و افسر سابق پلیس رهبری می شود و…...
پرفسور لانگدون متخصص نمادشناسی متهم پرونده قتل رئیس موزه ی لوور میشود که به درخواست نوهی مقتول به دنبال کشف قاتل و رمزی که برای آنها گذاشته میشوند. در این میان گروهی از تندروهای مسیحی قصد از بین بردن افراد دیر صهیون و نابودی رازی هستند که پایه ی کلیسا را متزلزل میکند که موفق نمیشوند و این راز که در آخر فیلم توسط پرفسور کشف میشود، همچنان باقی میماند و وفادارن آن همچنان این راز را حفظ میکنند…
در سال 1796 و در زمان اشغال کشور آلمان توسط ناپلئون، دو برادر کلاهبردار به اسامی «ویلهم گریم» و «جیکوب گریم» بین دهکده های مختلف سفر کرده و به هر دهکده که می رسند نمایشهای جادوئی به راه می اندازند. آنها ادعا می کنند که با عالم ارواح ارتباط دارند و با ترساندن مردم روستائی کسب درآمد می کنند…
فرانک پس از اینکه در یک شهر کوچک تگزاس مورد اصابت گلوله قرار می گیرد حافظه خود را از دست می دهد. در حالیکه او در جستجوی پیدا کردن هویت خود است متوجه می شود که ممکن است جزئی از نقشه ای برای ترور رئیس جمهور باشد…
فرانک گانون دولف لاندگرن یک پلیس کهنه کار و قانونمند است ولی در پلیس فدرال همکارانش در فساد و رشوه قرار دارند آنها میخواهند فرانک را نیز شریک خود کنند اما فرانک قبول نمیکند و با آنها درگیر میشود…
در جریان دادگاه رسیدگی به شکایتی علیه یک شرکت اسلحه سازی، فردی به نام «زیکن فیچ» از طرف شرکت استخدام می شود تا تک تک اعضای هیأت منصفه را شناسایی کند. او در مورد تقریبا همه ی اعضا موارد اتهام برانگیز پیدا می کند و فقط متوجه می شود که دو عامل را نادیده گرفته بوده است یکی «نیک ایستر»، از اعضای هیأت منصفه که نقشه های خاص خود را دنبال می کند و «مارلی»، زنی مرموز که برنامه هایی سرهم کرده تا باقی اعضای هیأت منصفه را هم رأی خودش گرداند…
یک آدم کش الکلی با یک زن تند زبان آشنا می شود، و فرصتی پیدا می کند تا چند حساب قدیمی را با افرادی تصویه کند…