هیجان انگیز
داستان فیلم درباره دو مرد بالغ به نام های تام و هاک می باشد که هنوز در رویای زمان بچگی‌شان که پیدا کردن گنج است، گیر کرده اند و…
راپر مسئول مشاوره با گروگان گیر ها است که با یک سارق بانک روبرو می شود و موفق میشود که او را به زندان بیندازد. مدتی بعد از زندان می گریزد و به دنبال مردی است که باعث دستگیری او شده است…
زوجی عجیب که در ابتدا بر روی پرونده بی هدف مرگ یک توله سگ بر اثر خوردن شکلات کار می کنند، ناگهان سرنخی در مورد مرگهای اسرارآمیز دیگری پیدا می کنند و…
زنی باردار به نام ویدیا به محض خروج از فرودگاه لندن به کلکته به نزدیک ترین پاسگاه پلیس در کلکته می رود و اعلام می کند که همسرش ارناب مفقود شده است. او مدتی پیش برای انجام ماموریتی به کلکته سفر کرده بوده است. با پیگیری ویدیا به همراه مامور پلیسی به نام رانا معلوم می شود که ارناب بسیار شباهت به فردی به نام میلن دامجی داشته است، فردی که گمان می رود با یک فعالیت تبهکاری که منجر به قتل ادم های زیادی در متروی کلکته شده ارتباط داشته است. پلیس قصد دارد ویدیا را قربانی کند و از او به عنوان طعمه استفاده کند تا به سرنخ فعالیت های تبهکاران دست یابد و…
یک ویراستار کتاب احمق در قطاری که از لس آنجلس به سمت شیکاگو می رود تصور می کند مردی را دیده که به قتل رسیده و از قطار به بیرون پرتاب شده است. وقتی هیچکس حرفهای او را باور نمی کند او تصمیم می گیرد خود دست به تحقیق بزند اما اینکارش باعث می شود قاتل متوجه او شود…
متخصص هنرهای رزمی نیکو در ژاپن توسط یک مامور سی آی ای استخدام می شود تا به عملیاتی ویژه در مرز ویتنام و کامبوج بپیوندد. در سال 1973 او شاهد بازجویی از اسرای جنگی شده و از سی آی ای استعفا می دهد و…
«مایک سالیوان» برای یکی از سران مافیای امریکا بنام «جان رونی» آدم می کشد. سالیوان رونی را بعنوان یک پدر نمونه، الگوی خود قرار داده است. با این حال وقتی که پسرش او را در حال انجام قتل می بیند، مایک سالیوان تلاش می کند تا جان پسرش را نجات دهد و از سوی دیگر از کسانی که او را به مسیر اشتباه کشانده‌اند انتقام بگیرد.
یک مامور حرفه‌ای بنام کلیوس توسط تبهکاری بنام ورونا مسموم شده، بطوری که اگر ضربان قلبش پایین بیاید، می میرد. اکنون او به دنبال ورونا است تا وی را به قتل برساند…
کلیوس با یک تبهکار چینی روبرو می شود که قلب تقریبا فناناپذیر او را دزدیده، و به جای آن یک قلب باتری ای در سینه‌اش قرار داده که مرتب باید شارژ الکتریکی شود تا او را زنده نگه دارد…
در این فیلم شارلون استون نقش زنی میانسال را بازی می کند که به تنهایی در مقابل خلافکاران می ایستد، اما همه چیز خیلی پیچیده می شود…
در دوران فلاکت اقتصادی آمریکا، سراسر مملکت مملو از افراد بیخانمان بود. به این دسته افراد “هوبو” می گفتند که شخصی مردم آزار به نام شاک، مدیر خطوط راه آهن، از آن ها متنفر بوده و قسم خورده بود هرگز اجازه ندهد بیخانمانی، مجّانی سوار قطار شود…
دو برادر به نام های هنک و جیکوب میچل به هم راه یکی از دوستان شان به نام لو، یک هواپیمای تک موتوره ی سقوط کرده را در میان درختان جنگلی پوشیده از برف پیدا می کنند. در این هواپیما جسد فاسد شده ی خلبان و یک چمدان پر از پول به میزان چهار میلیون دلار وجود دارد. آنان تصمیم می گیرند تا فصل بهار و آب شدن برف ها و پیدا شده هواپیما، پول ها را پنهان کنند…