کمدی
بن که عضو گارد امنیتی است برای 24 ساعت به برادر ناتنی اش جیمز که پلیس است ملحق می شود تا نشان دهد شایستگی ازدواج با آنجلا خواهر جیمز را دارد…
ویلیام بورگنز یک نویسنده ی تحسین شده است که از سه سال پیش که همسرش اریکا او را به خاطر یک مرد دیگر ترک کرده یک کلمه هم ننوشته است. در بین جاسوسی کارهای همسرش او درگیر مسائل نوجوانانه ی دخترش سامانتا و پسرش راستی است…
دو دوست دوران کودکی راهی یک سفر جاده ای به سمت محل زادگاهشان می شوند زیرا یکی از آنها پس از مرگ پدرش، ارث بزرگی به او رسیده است و…
«جولیان نوبل»، قاتل مزدور، رفته رفته نگرانی ها و فشارهای حرفه اش را بر جسم و روحش احساس می کند و به این نتیجه می رسد که مشکل او بی رفیقی است. کمی بعد «جولیان» با «دنی رایت» آشنا و دوست می شود اما وقتی «دنی» از نوع کسب و کار «جولیان» باخبر می شود هاج و واج می ماند …
گرگ نوجوان گوشه گیر دبیرستانی است که مادرش برای خارج شدن وی از وضعیتی که درونش گرفتار شده، از او می خواهد تا با همکلاسی اش که دختری به نام ریچل است و مبتلا به سرطان می باشد، دوست شود. مادر گریگ امیدوار است که دوستی فرزندشان با ریچل بتواند باعث ایجاد امید به زندگی در گرگ و همچنین کمک به ریچل شود. ریچل بزودی با گرگ و دوست صمیمی اش اِرل آشنا می شود که تفریحشان ساختن فیلم کوتاه در هجو آثار مشهور سینماست و…
وقتی جسی سی و چند ساله برای مهمانی بازنشستگی یکی از استادان به آموزشگاه اش بر می گردد؛ عاشق زیبی یکی از دانشجویان آموزشگاه می شود و با او ارتباط برقرار می کند. این رابطه باعث کشش زیادی میان این دو می گردد اما…
دو مرد که در موقعیت عجیبی با هم آشنا شده اند،در ابتدا به جای دو سارق و سپس به جای ماموران سرویس مخفی اشتباه گرفته می شوند…
داستان فیلم درباره جوانی به نام گری اگزی آنوین تارون ادگرتون است که پدرش را بر اثر یک حادثه از دست داده است، اما همچنان اشراف زادگان را مقصر در مرگ پدرش می داند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به آنها استفاده می کند. با اینحال زندگی پر دردسر اِگزی هنگام آشنایی با هری هارت کالین فیرث دستخوش تغییر می شود. هری عضو یک سازمان مخفی خصوصی به نام کینگزمن است که وظیفه برقراری امنیت به سبک و سیاق خودشان را دارند…
یک جاسوس باید اختراع جدید و ابرقدرتش را برای دفاع از ساختمان کنگره شهر در برابر یک دانشمند دیوانه به اسم سایمون بارسینیستر تست کند و…
«خانم و آقای لیتل» تصمیم می گیرند به خاطر پسرشان، «جرج»، بچه ای را به فرزندی قبول کنند. آنان در پرورشگاه به موشی به نام «استوارت» بر می خورند که می تواند حرف بزند، راست راست راه برود، لباس تنش کند و تقریبا هر کاری که یک بچه ی آدم می کند، انجام دهد …
جوفاکس و کاتلین کلی در نزدیکی هم در وست ساید نیویورک زندگی و کار می کنند. این دوکتاب فروشی هایی رقیب، حدودا در مجاورت هم در یک خیابان دارند. اما بدون آن که هم دیگر را دیده باشند، از طریق چت ایمیل مراوده دارند و به یکدیگر علاقه مند شده اند…