دکتر لاول (نیسن)، در شهری در کنار جنگل های کارولاینای شمالی، نل (فاستر) را پیدا می کند؛ دختری سی ساله ای که سال هاست در قلب جنگل ها، در کلبه ای با مادر لالش زندگی می کرده است. مادر نل به تازگی مرده و همین باعث توجه دیگران به نل شده است. در نخستین برخوردها دکتر لاول، نل را وحشی، هراسان از انسان و نور و شهر و هر وجهی از تمدن می بیند. اما دخترک باهوش است…
فرمانروای پیری به نفع سه پسرش کناره گیری می کند، ولی دوتا از پسرها فاسد می شود و پسر دیگر علیه دو برادر فاسدش به پا می خیزد…
داستان فیلم در مورد سه تن از محققان محیط زیست که برای تخریب یک سد آبی، با یکدیگر اختلاف نظر دارند…
ﯾﮏ دختر ﺟﻮﺍﻥ به ﺷﻐﻠﯽ رویایی ﺩﺭ ﯾﮏ ﺷﺮﮐﺖ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ تکنولوژی به نام دایره دست ﻣﯽیابد ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺩﺭ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺣﺮﯾﻢ ﺧﺼﻮﺻﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﻧﻈﺎﺭﺕ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ. ﺍﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﺼﺐ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ دوستانش، خانواده و ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﺸﺮﯾﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ.
ساوانا، اواخر دهه ی 1920. «رانولف جونو» (دیمن)، گلف باز قدیمی حاضر می شود که بار دیگر به میدان مسابقه بیاید. چند روز پیش از آغاز رقابت ها، مرد مرموزی به نام «باگرونس» (اسمیت) نزد «جونو» می آید و پیشنهاد می کند که چرخ حامل چوب های گلفش را در زمین مسابقه حمل کند. «جونو» می پذیرد و «باگرونس» در مسابقه کمک بسیاری به او می کند…
داستان این فیلم در قرن 18 میلادی، در مورد دختر دو رگه یک ملوان آمریکایی است که توسط عموی بزرگش در انگلستان بزرگ می شود…
داستان این فیلم در مورد مهاجری الجزایری است که جایگزین معلم مدرسه ی ابتدایی میشود که به تازگی فوت کرده است…
در منطقه ای که گذشته مردمش ریشه در قتل عام دوران جنگ داخلی دارد، مردی جوان تلاش می کنند از خشونتی که او را به گذشته پیوند می زند فرار کند…
«استو» در یک روز عادی برای زنگ زدن وارد باجه تلفن میشود اما زمانی که میخواهد خارج شود مردی به او زنگ زده و او را تهدید میکند که اگر از باجه خارج شود اورا با اسلحه ی دوربین دار خواهد کشت…
برنارد لاورنس مردی خوشگذران، با استفاده از جدول زمانی خطوط هوایی، سیستم هوشمندانه ای طراحی کرده که به او اجازه می دهد با هر کدام از سه زنش که مهماندار هستند رابطه مخفیانه داشته باشد.اما با از راه رسیدن یکی از دوستانش زندگی او به هم می ریزد…
«رضوان خان» مسلمانی از بمبئی است، که از سندروم آسپرگر رنج می برد، که باعث ضعف او در روابط اجتماعی شده است. رضوان در آمریکا با یک بیوه زن هندی بنام «ماندیرا» ازدواج می کند. بعد از حادثه 11 سپتامبر، ماجراهای غم انگیزی برای او و خانوادهاش اتفاق می افتد، و او بخاطر اختلالات رفتاری که دارد و همینطور داشتن فامیل «خان»، مورد شک پلیس قرار گرفته و اشتباهآ بعنوان تروریست دستگیر می شود. از این رو رضوان سفری را آغاز می کند تا «اوباما»، رئیس جمهور آمریکا را ببیند و به او بگوید اسم من خان است و من تروریست نیستم.
فرانک مردیست تنها که تلاش میکند تا خواهر زاده باهوش خود را در یک محیط آرام بزرگ کرده به سمت پیشرفت سوق دهد و این باعث درگیری بر سر حضانت بچه میان فرانک و خواهرش می شود…