داستان میزبان در برهه ای از تاریخ کره زمین می گذرد که در آن بیگانگان علاوه بر اینکه بر زمین قدم گذاشته اند، دخل و تصرفی هم بر آن داشته اند. این بیگانگان، با به تسخیر در آوردن بدن انسانها و کنترل ذهن آنها (هنگامی که بدن تسخیر می شود، چشمها روشن می شود و خاطرات هم پاک یا دستخوش تغییر میشود)، به نوعی می توان گفت که کنترل زمین را بر دست گرفته اند و تنها عده ای از انسانهای واقعی باقی مانده اند که در حال مبارزه برای بازپس گیری هویتشان هستند.
کارمن در یک بازی واقع گرایانه مجازی که توسط دشمن جدید بچه ها طراحی شده است گیر افتاده و حالا وظیفه جانی است که خواهر و در نهایت دنیا را نجات دهد و …
زوجی پس از مرگ پسرشان اجازه می دهند دکتری عجیب او را شبیه سازی کند.اما پس از تولد دوباره پسرشان اتفاقات عجیبی به وقوع می پیوندد و…
دختری به نام لوسی که در تایوان زندگی میکند بر اثر مصرف ماده ای مخدر جدید که به دست عموم نرسیده است ویژگی های خاص پیدا میکند که در هیچ انسانی نیست…
هنگامی که بتمن به طور مرموزی ناپدید می شود، نایت وینگ و رابین مجبور می شوند علاوه بر اینکه به جستجوی بتمن بپردازند، از شهر گاتهام هم محافظت کنند. اما…
یک هواپیمای نظامی که محتویات محرمانه ایی دارد در لندن سقوط میکند و تکه های آن در سراسر شهر پخش شده. برق شهر قطع شده و افرادی در داخل یک انبار با یک مهمان ناخوانده گیر میافتند…
در آینده ای نزدیک، یک پلیس آهنی بعد از ربوده شدن و برنامه ریزی مجدد ، به نخستین رباتی تبدیل میشود که توانایی اندیشیدن و احساس کردن را دارد. اما…
پس از اینکه حافظه توماس پاک می شود، وی خود را به عنوان یکی از اعضای گروهی می بیند که در مارپیچی گرفتار شده اند و باید به کمک دیگر اعضا راه فرار خود از وضعیت کنونی را هموار کنند اما…
پس از فرار از مارپیچ، گلدرها با چالش جدیدی روی جاده های بی انتها که دارای چشم اندازی متروک و پر از موانع غیر قابل تصور است، روبرو می شوند....
«ایوان تربورن» در شهری کوچک به همراه مادرش زندگی می کند. او از اختلالات حافظه رنج می برد و گاهی اوقات بطور ناگهانی خودش را در جایی دیگر می یابد، در حالی که نمی داند چطور از آنجا سر در آورده است. هرچه سنش بالاتر می رود، از این اختلالات کاسته میشود، بطوری که بنظر می رسد کم کم سلامتیاش را بدست آورده. او از سن هفت سالگی هربار دچار اختلال می شده، خاطره آن را می نوشته است. یک روز در دانشگاه، او شروع می کند به خواندن یکی از این خاطرات قدیمی و ناگهان یک وقفه زمانی او را به این خاطرهاش در گذشته می برد.
سال 1957. پسر نه ساله و خال باف به نام «هوگارت»، روز از ک ماه گر محل م شنود «روبات» غول پکر از آسمان به دراچه ا در همان نزدک محل زندگ شان افتاده است. مادر «هوگارت»، «آن»، ان قصه را باور نم کند؛ اما «هوگارت» به دنبال افتن روبات م رود و آن را از آب برون م کشد.
داستان فیلم در مورد سربازی است که به جرم قتل مافوق خودش به زندانی مخوف در جزیره ای افتاده که در آن دو کمپ از مجرم های خطرناک قرار دارند…