1994
محدوده سال انتشار :
رئیس پلیس دیترویت در یک عملیات کشته می شود و اکسل فولی، پلیس سخت کوش خیلی زود درمی یابد که قاتل، رئیس حراست یک پارک تفریحی در لس آنجلس است…
پدری جوان و پسر کوچکش توسط نیروهای شیطانی محاصره شده اند. آنها در سرتاسر چین سفر کرده و به افراد ضعیف کمک می کنند. آنها باید از تواناییهای خود در مبارزه استفاده کرده و با نیرویی شرور مقابله کنند…
در کشوری در آسیای جنوب شرقی، یک نظامی نیمه دیوانه به نام ژنرال بیسون (جولیا) گروهی از امریکایی ها را به گروگان گرفته است. سه گروه در پی نفوذ به مقر این دیکتاتور هستند سرهنگ کاماندو، ویلیام گیل (وان دام) و یک گروهان نظامی؛ یک گروه تلویزیونی به سرپرستی قهرمان ورزش های رزمی، چون لی (ون) که قصد گرفتن انتقام قتل پدرش را از ژنرال دارد؛ و دو مأمور اخراجی سازمان سیا که هر دو قهرمان ورزش های رزمی هستند…
دوست خوش خوش قلب، اما به شدت احمق، به نام‌های «هری» (جف دنیلز) و «لوید» (جیم کری) تصمیم دارند یک کیف پر پول را به صاحبش، که دختری زیبا است، بازگردانند. آن دو در این راه کل کشور را زیر پا می گذارند و گرفتار دردسرهای مختلفی می شوند، ولی آیا موفق می شوند کیف را به صاحبش برسانند؟
«استنلی ایپ کیس»، صندوق دار بی دست و پای بانک، تصادفا به ماسکی دست پیدا می کند که هر گاه آن را به چهره می زند به شخصیتی پرتحرک و دیوانه، بسیار قوی و زورمند، شکست ناپذیر، با چهره ای سبز رنگ و کارتونی بدل می شود.
دکتر لاول (نیسن)، در شهری در کنار جنگل های کارولاینای شمالی، نل (فاستر) را پیدا می کند؛ دختری سی ساله ای که سال هاست در قلب جنگل ها، در کلبه ای با مادر لالش زندگی می کرده است. مادر نل به تازگی مرده و همین باعث توجه دیگران به نل شده است. در نخستین برخوردها دکتر لاول، نل را وحشی، هراسان از انسان و نور و شهر و هر وجهی از تمدن می بیند. اما دخترک باهوش است…
شبی گرگی «ویل رندال» (نیکلسن) را گاز می گیرد. پس از آن «ویل» آرام آرام دچار خصوصیات حیوانی می شود. تا این که به دیدار یک متخصص حلول روح حیوانات می رود که به او می گوید خیلی زود گرگ خواهد شد…
«سرهنگ جک اونیل» (راسل) فرماندهی یک تیم داوطلب را برای رد شدن از یک حلقه (به شکل یک دروازه ی ستاره ای در کهکشان) و گذر در تونل زمان به عهده می گیرد. خیلی زود گروه به صحرایی در سیاره ای دیگر منتقل می شوند. صحرانشیان که شبیه مردم مصر باستان هستند سرکرده ای دارند که زندگی جاودان دارد و جسمش به طور مداوم تازه و باطراوت می شود…
«میکی» (هارلسن) و «مالوری» (لوییس) زوج قاتلی هستند که آرام آرام تبدیل به شمایل های محبوب جوانان می شوند. «میکی» پس از دستگیری، هنگام مصاحبه با «وین گیل» (داونی جونیر)، خبرنگار جاه طلبی که در پی کسب شهرت است، در زندان، شورش به راه می اندازد و در شلوغی همراه «مالوری» و «وین گیل» می گریزد…
صفحات سایت