Rope
مثل قالب کارهای کارگردان تلفیقی ازهنر و سرگرمی است.این تفاوت که تجربه اولین فیلم رنگی هیچکاک است در فضایی بسته اتفاق می افتد. و همین کار، فضای فیلم را به تله تاتر نزدیک می کند.
در فضایی این چنینی که نمی توان از لوکیشن ها ی متفاوت استفاده نمود(به سبب طرح وموضوع) فضای صحنه و طراحی صحنه ایجاد مزیت می کند.
سکانس های نسبتا طولانی در روایت کار یکی از
عنصرهای مهم فیلم است.
در شروع فیلم یک نوع آشنایی بعد از اتفاق و شبیه به فضای داستان کوتاه است.دقیقا رابطه ی بین داستان کوتاه و این فیلم در همین شروع ها و تعلیق هاست که سعی شده است با ایجاد تعلیق در میانه ی فیلم به وفور حس سرگرمی را ایجاد کند.ابته ناگفته نماند که بیشتر کارهای کارگردان در گرو همین تعلیق هاست. و در این فیلم در این کار چندان موفق نبوده است.
ارجاع های دیالوگ ها از دیگر مسایلی است که یکی از دغدغه های کارگردان به شمار می رود.به طور مثال در اوایل فیلم دیالوگ “مثل امضایی که نقاش پای تابلو می زنه”در همین حین دوربین به طور نا هنجار ی سعی در نشان دادن نقاشی روی دیوار می کند که یک امضا پایین آن است و ذهن مخاطب از اینکه به سمت هنر نقاشی سوق می یابد قابل توجه است ولی هیچ ارجاعی برای این نقاشی در طول فیلم وجود ندارد. و البته تلاش برای بسط دادن نقاشی به فضای کار و این شاید می تواند دلیلی بر طراحی صحنه وفضای محدود کار باشد.البته موضوع فیلم نیازی به لوکیشن های زیاد ندارد.
از نقاط ضعف کار عدم توفیق در تغییر سکانس هاست که تنها با بردن دوربین بر کت پوشیده شده ی بازیگران فضا را عوض می کند و این شیوه چند بار مورد استفاده قرا می گیرد.که خود تنبلی کارگردان را در خلاقیت برای تغییر صحنه ها نشان می دهد.
فیلم سعی زیادی بر ایجاد روانشناختی کار در پرداخت شخصیت ناهجار فیلم دارد که اگر بخواهیم در موفقیت و یا عدم موفقیت این شیوه صحبت کنیم می توانیم از دید کارگردان به این قضیه نگاه کنیم. ضعف در نشان دادن شخصیت مضطرب دارد.نه به این مضمون که زیاده روی در ضعف شخصیت و نه این بلکه دوربین هنگامی که اظطراب “براندون” بیش از بیش زیادتر است مشغول به تصویر برداری از دیگر شخصیت هاست ولی قوتی که در رابطه با مساله ی پیانو برای اندکی سرپوش گذاشتن بر قضیه و ساعتی که روی پیانو قرار می گیرد اندکی از تشویش فرد را به مخاطب منتقل می کند.
نکته ی دیگر تک محور بودن شخصیت های پیر زن فیلم که یکی دغدغه ی کلوچه را دارد و دیگری طالع بینی تلاش برای افراطی نشان دادن این دو تا اندازه ای موفق بوده و از عوامل مناسب و جانبی داستان به شمار می آید البته در برخی مواقع زیاده روی از این صفت ها (طالع بینی و کلوچه)خسته کننده می شود.
به علاوه برداشت شخصی نویسنده از نظریه نیچه نیز در کار مشهود است البته تلفیقی نگاه کردن به نیچه در این کار چندان مناسب نیست.
در مجموع فیلم به خوبی نتوانسته از طراحی صحنه نهایت استفاده را ببرد. همچنین فیلم برداری کار و عدم نمایش اکثر فضاهای خانه این سستی را در کارگردانی کار نشان می دهد.به علاوه دستچپاچه گی نا گهانی شخصیت قاتل خونسرد در مواجه با مدیر مدرسه به دلیل نداشتن پیشینه بسیار نابلدانه و مبتدی وار است.همچنین درگیری ذهنی جنایت و امر توجیه آن از دید شخصیت ها در یک گفت وگو این مساله را روشن می کند که نویسنده سعی بر ایجاد اتفاق می کند و بعد از ایجاد اتفاق تلاش می کند که علت آن را توجیه کند که در این کار چنان که ذکر شد موفق نبوده است.
در کل فیلم با چند صحنه روایت آرامی از نظر عینی را دنبال می کند و نتوانسته آشوب و هیجان را به غیر از یک صحنه به مخاطب القا کند.