نقد و بررسی کامل فیلم The Silence of the Lambs 1991
خلاصه داستان :
کلاریس دانشجوی جوانی است که در کادر سازمان اف. بی. آی به کار و تحصیل اشتغال دارد روزی به او خبر میدهند که قاتل خطرنا کی چند زن را اینجا و آنجا کشته و پوست تن آنها را کنده است یکی از روسای کلاریس او را مامور رسیدگی به این پرونده میکند و در آغاز او را به دکتر هانیبال لکتر معرفی میکند اما دکتر لکتر خود به گونه ای دیگر قاتل خطرناکی است که در زندان به سر می برد دکتر لکتر که به آدمخوار شهرت دارد همسرش را در یک کلام خورده است. رئیس به کلاریس می گوید که لکتر میتواند او را به دستیابی به قاتل راهنمایی کند..
داستان کامل:
کلاریس دانشجوی جوانی است که در کادر سازمان اف بی آی به کار و تحصیل اشتغال دارد. روزی به او خبر می دهند که قاتل خطرناکی چند زن را اینجا و آنجا کشته و پوست تن آنها را کنده است. یکی از روسای کلاریس او را مامور رسیدگی به این پرونده میکند و در آغاز او را به دکتر هانیبال لکتر معرفی می کند، دکتر لکتر خود به گونهای دیگر قاتل خطرناکی است که در زندان به سر می برد. دکتر لکتر که به آدمخواری شهرت دارد همسرش را در یک کلام خورده است. رئیس به کلاریس می گوید که لکتر میتواند او را به دستیابی به قاتل راهنمایی کند.
کلاریس در یک زندان ویژه به ملاقات دکتر لکتر میرود و در فضایی رعب آور بین او و دکتر لکتر رابطهای استثنایی برقرار میشود که طی آن کلاریس رازهای کودکی خود را بر او می گشاید بدین سان دیو با فرشته ارتباط برقرار میکند کلاریس از او میخواهد که در یافتن قاتل زنان که خود را بوفالو بیل معرفی کرده کمک کند. هانیبال به او کمک می کند و کلاریس سر نخی را میابد که در ادامه آن به خانه بوفالو بیل می رسد. اما بوفالو بیل دیوانهای دو جنسی است که حرفه اصلی او خیاطی است و با پوستی که از تن قربانیان خود می کند برای خود لباس می دوزد. هنگامی که کلاریس به خانه او وارد میشود و با کشیدن هفت تیر در صدد دستگیری او برمی آید بوفالو در یک لحظه از غفلت کلاریس استفاده میکند و در خانه پیچ در پیچ و ترسناکش مخفی میشود. او برق را قطع میکند و کلاریس در تاریکی در حالیکه صدای متن صحنه نفس زدن های هراسناک او و فریادهای کمک دختری است که بوفالو او را در گودالی حبس کرده به تعقیب او دست می زند. بوفالو کلاریس را تعقیب می کند و درست در لحظهای که می خواهد هفت تیرش را شلیک کند، کلاریس با صدای کلیک هفت تیر، به جهتی که صدا از آن سو خواهد آمد شلیک میکند. بوفالو در خون خود می غلتد همزمان دکتر لکتر در ازاء کمک به کلاریس به زندان بهتری منتقل شده، دو تن از زندانبانان خود را می کشد و در لباس پلیس از زندان می گریزد اما کلاریس بی خبر از همه جا در جشن فارغ التحصیلی شرکت دارد. گل، شادی، شیرینی و آرامش و آنگاه یک تلفن، تلفنی برای کلاریس، تلفن از هائیتی است دکتر لکتر است که در آنسوی سیم فارغ التحصیلی کلاریس را شادباش می گوید.
نقد و بررسی:
سکوت بره ها فیلم برجسته ای از دهه ۹۰محسوب میشود، اما آنچنان محبوب نیست. شاید به دلیل نماهای کند و دیالوگهای طولانی آن باشد، اما با این وجود همین امروز که پس از سالها به تماشایش میرویم، تصاویر فیلم برایمان حیرت انگیز است. یک فیلم منسجم، دقیق و پرتعلیق با یک تصویربرداری جذاب. آنچه از همه مهمتر جلوه میکند خصیصه ای است که در اکثر آثار دهه ۹۰ دیده میشود و آن نوعی تغییر و شکست در فرم مرسوم ژانر است. ژانر جنایی سکوت بره ها، هم خونآشام دارد و هم قاتل زنجیره ای. به نوعی فضای فانتزی سینمای وحشت با فضای واقعی سینمای پلیسی تلفیق شده. این فانتزی زمانی کاملتر میشود که خونآشام در یک رابطه پیچیده با یک بازپرس جنایی به حل معمای دستگیری قاتل کمک میکند. یک شخصیت پردازی سه جانبه و درهم تنیده با جزییات پردازی حساب شده در ابعاد شخصیتی و روانشناختی هریک از پرسوناژها. نکته پراهمیت در ساختار فیلمنامه اینجاست که تمامی جزییات و ظرافتهای فانتزی در پس ظاهر واقعی فیلم قرار گرفته و ساحت نمادین و رویه داستان را خدشه دار نمیکند. فیلم به ظاهر روایت جنایی ساده ای وطریقه رمزگشایی از ماجرای قتلهایی وحشیانه است، اما در پس زمینه این روایت یک درونمایه پررمز و راز روانی نهفته که همان جنبه فانتزی ماجراست. هر یک از شخصیتها به نوعی دارای تشویشها و به هم ریختگیهای درونی اند که بازخورد و رفتار بیمارگون آنها بسته به رویکردشان به زندگی و جایگاهشان در ساختار اجتماعی، با هم تفاوت دارد. آشفتگیهای روانی هر سه شخصیت، آنها را در یک تعامل خاص نسبت به اجتماع قرارداده. اما این روانپریشی های شخصی در یک نگاه کلی، یک تشابه اساسی با هم دارند و آن هم یک نوع پس رانده شدن و برآورده نشدن میل و خواست در درون هر یک از آنهاست، که به گونهای در این فرآیند جنایی به هم گره میخورد. داستان را از این زاویه نگاه کنیم:بازپرس برای فرار از فشارهای درونی خود باید راز این جنایت هولناک را کشف کند، پس ناچار به استفاده از توانایی دکتر خونآشام است. رابطه آنها به تدریج به یک نوع رابطه احساسی دیو و دلبر گونه بدل میشود که انگار دختر برای رهایی از آن همه سیاهی اطرافش به دکتر لکتر پناه می آورد و او هم در این راه که برای او نیز ناخوشایند نیست به دختر کمک میکند. در نهایت نیروی دوگانه این رابطه برای نابودی یک پلیدی رودرروی قاتل شریر می ایستد. مولفه میل، یک مولفه ریشه ای در شکل گیری درام است و کلیت داستان بر پایه این نگرش شکل میگیرد. اما شاید نگاهی گذرا و کوتاه به خصوصیات هر یک از سه شخصیت تصویر روشنتری از این نگرش روانشناختی داشته باشد.
۱– قاتل: قاتلی زنجیره ای که شیوه خاصی در جنایت دارد. قربانیان او دختران جوانی هستند که به طرز هولناکی سلاخی میشوند. پوست بدن آنها را از تن جدا میکند و تکه تکه های آن را به هم میدوزد. شخصیت او با جزییات کاملی به وسیله دکتر لکتر تشریح میشود. او علایق، روابط و احساسات خود را هرگز به دست نیاورده و برای داشتن آنها راه های متفاوتی پیش میگیرد
۲- بازپرس: یک بازپرس ساده و تازهکار که بررسی زوایای این جنایت به او پیشنهاد میشود. در این مثلث، شخصیتی وامانده نیست و ابعاد خصوصیاش به دقت پرداخت شده. پدرش کلانتر بوده و در کودکی او کشته میشود. او خاطره آن روزها را به همراه دارد و برایش نه یک کینه، بلکه انگیزه است. اکنون خواب بره هایی را میبیند که از ترس کشته شدن ناله میکنند. بدون شک این نگرانی و اضطراب او از جرم و جنایات بی پرده جامعه است.
۳- دکتر: اما پیچیده ترین شخصیت این فیلم شخصیت دکتر هانیبال لکتر است. یک خونآشام است و پشت حصارهای شیشه ای نگهداری میشود. اما با دیگر خونآشام های مرسوم سینما تفاوتهای فراوان دارد. نه ناخنهای بلند دارد و نه دندانهای تیز. یک دکتر روانشناس است. نقاشی میکشد و موسیقی گوش میکند. از او خواسته اند تا در شناخت آن قاتل زنجیره ای با پلیس همکاری کند. یک میل و خواسته دارد و آن هم احترام است، احترام به عنوان یک عضو و یک فرد در جامعه. اما هرگاه که با او اینگونه رفتار نشود، واکنشی خونآلود خواهد داشت. با این وجود دختر بازپرس را برای صحبت و گفتگو میپذیرد. حتی شخصیت او را دوست دارد و دنیا را با او زیباتر میداند. چرا که دختر به همان شخصیت غیرعادی او احترام میگذارد و دکتر چیزی بیش از این هم نمیخواهد؛ یک جایگاه اجتماعی خاص خود. شخصیتی ترسناک و منفور نیست و تنها با برآورده شدن گوشه ای از خواست هایش، هم به تشویش های ذهنی دختر پایان میدهد و هم به دستگیری قاتل کمک میکند. به راستی که خونآشامی به این دلپذیری را سینما هرگز به خود ندیده است.