BluRay 1080p
[jmliker]

دانلود فیلم The Dark Knight 2008

9.0 /10

آخرین نقد و بررسی های کاربران

نقد روانشناختی

Rated 3 out of 5
مرداد ۲۰, ۱۳۹۸

یکی از بهترین کارهای نولان و از بهترین های تاریخ سینما…از فردی که علاوه بر کارگردانی و بر داستان پردازی و اسکرین پلی هم نظارت داره کمتر از شاهکار انتظار نمیره اکثر اثرهاش اورجینال،با داستان پردازی فوق العاده هستند که بیننده اصلا گذر زمان رو هنگام دیدن اثرهاش متوجه نمیشه…مو لای درز اسکرین پلی نمیره…به چه زیبایی دیالوگ ها سکانس به سکانس در راستای داستان کلی کنار هم قرار میگیرند و با داستان به وحدت هنری میرسند.همین اسکرین پلی به بازیگر ها مثل لیجر و بیل این امکان رو میده که نهایت پتانسیل خودشون رو نشون بدن و جاودانه بشن.کلی بحث در این فیلم وجود داره :نماد ها و سمبل ها،بحث های اجتماعی و ساختاری،….من به بحث روانشناختی میپردازم …روان آدمی از سه بخش تشکیل شده:اید(ذات حیوانی و غریزی که بدون در نظر گرفتن قانون ها به دنبال ارضا امیالش هست)،ایگو(ذات واقع گرا که به انسان گوشزد میکنه هر عملی یک پیامدی به دنبال داره)،سوپرایگو(یک نگهبان که قوانین و اصول اخلاقی رو به انسان گوشزد میکنه)…در روان جوکر اید تاخت و تاز میکنه و حاکم مطلقه…(بهترین روش زندگی با بی قانونی و هرج مرجه)…میخواد نشون بده وقتی ساختارها شکسته میشن وقتی هرج و مرج برقرار میشه …همه مثل خودشن(غریزی رفتار میکنند و به فکر خودشون هستند)تمام اون بازی ها و بمب گذاری ها بخاطر اثبات همین طرز تفکره…بتمن از اونور بوم افتاده(یک نگهبان)غیر قابل تغییره که کدهاش رو نمیشکنه…سوپرایگو در روانش یکه تازی میکنه…غیر قابل فساده و آدم نمیکشه…جوکر شوالیه سفید گاتهام رو تا سطح خودش پایین میکشه… ولی شوالیه سیاه مثل یک فرشته نگهبان مثل یک نماد…از اعتقادات از امیدهای مردمی دفاع میکنه که خلاف اعتقاد جوکر عمل کردند و در لحظه ای که نزدیگ به مرگ بودند غریزی رفتار نکردند،دیگری رو نکشتند تا خودشون زنده بمونند.کاری که بتمن در آخر فیلم میکنه(جنایات دنت رو به عهده میگیره)پاداشی به همین مردم…گاهی وقت ها مردم به چیزی بیشتر از واقعیت نیاز دارند…ودر نهایت شوالیه سیاه انقدر زنده میمونه که ببینه تبدیل به یک (ویلن) شده ولی ایرادی نداره چون بتمن چیزی بیشتر از یک قهرمانه…بتمن یک نماده…یک شوالیه سیاه

hydarnes

نقد و بررسی کامل فیلم The Dark Knight 2008

Rated 5 out of 5
مهر ۱۲, ۱۳۹۷

سینما در سال های اخیر در عین این که فیلم های ابرقهرمانی و به ظاهر غیرواقعی زیادی را ارائه کرده است، به سمت واقع گرایی در انتقال مفاهیم حرکت کرده است. سری مرد عنکبوتی نشان دهنده ی این مسئله است. در قسمت اول مرد عنکبوتی تقریباً با یک فیلم ابرقهرمانی به معنای کلاسیک آن رو به رو هستیم. ولی در قسمت پایانی شرایط عوض شده است. مرد عنکبوتی تنها و ضعیف تر از قبل می شود. ولی اگر این تغییرات رخ داده در کاراکتر مرد عنکبوتی، تصنعی و سطحی به نظر می رسد، در شوالیه ی تاریکی هرگز این گونه نیست. شوالیه ی تاریکی چند سر و گردن از تمامی فیلم های ابرقهرمانی پیشینش بالاتر است. چرا که تصویر دقیقی از جامعه ی جهانی ارائه می کند. تصویری که به طرز عجیبی باورپذیر است.
شروع فیلم تقریباً شمه ای از شرایط جامعه و خود بتمن را نشان می دهد. به این صورت که آرم بتمن از میان شعله های آتش پدیدار می شود. این مسئله نشان دهنده ی این است که بتمن خود زاده ی این آتش افروخته شده در جامعه است و حال می خواهد به جنگ این آتش برود. در عین حال این مسئله را نیز به ما یادآوری می کند که وجود بتمن وابسته به همین آتش افروخته است. اگر روزی این آتش وجود نداشته باشد، بتمنی هم متولد نخواهد شد. (همان طور که در ادامه هم در این مورد بحث خواهیم نمود، یکی از مفاهیم مهم فیلم همین است که چقدر در جامعه ی امروز، همه به هم وابسته اند. افرادی که چه بسا در ظاهر هیچ گونه نزدیکی و ارتباطی میان آن ها مشاهده نمی شود).
فیلم با نمایی عمومی از شهر گاتهام و یک ساختمان تجاری عظیم آغاز می شود که یکی از پنجره های آن می شکند. این صحنه چند تأثیر دارد. اولاً این که در همان ابتدای فیلم تماشاگر را شوکه و وارد داستان می کند. در ضمن، این صحنه انگار شرح حال خود فیلم هم هست که انگار می خواهد با شکستن نقاب بیرونی جامعه ی آمریکا (و جلوتر توضیح می دهیم که اصلاً کل جهان)، نقاب های پنهان درونی جامعه را برای ما نمایان کند. اصلاً این صحنه انگار بیان گر شرایط جامعه ی پس از ۱۱ سپتامبر است. پنجره ای می شکند و ما واقعیت ها را می بینیم. همان طور که برجی فرو ریخت و بسیاری از درونیات انسان ها و مشکلات خفته و پنهان، آشکار شدند. سکانس سرقت بانک هم یکی از سکانس های کلیدی فیلم است. در این صحنه گویی تصویری از اجتماع خودمان را می بینیم. همه نقاب به صورت دارند و هر کس از دیگران فقط تا حدی استفاده می کند که خودش می خواهد یا به او دستور داده شده است. پس از استفاده از آن فرد، او را می کشد. غافل از این که فرد دیگری هم هست که همین بلا را سر او خواهد آورد. یکی از دیالوگ های مهم فیلم در این سکانس بیان می شود. یکی از سارقین بانک رو به صاحبان و مشتریان بانک می گوید: “طبیعتاً نمی خواهیم با دستتان کاری به جز حفظ جانتان انجام دهید”. این اصل تا پایان بر روند داستان تأثیر می گذارد و اصلاً بخش مهمی از فلسفه ی جوکر همین است. نمود این فلسفه را در انتهای این فیلم می بینیم. جایی که جوکر مردم شهر را در دو کشتی حاوی مواد منفجره زندانی می کند و انتظار دارد مردم با دستانشان فقط جانشان را حفظ کنند. در حالی که این کار در مقابل قانون و اخلاقیات قرار گرفته است. بگذریم.
نولان دنیای تیره و تاری را تصویر می کند که قهرمانش بتمن است. یک انسان تنهای غمگین. در عوض جوکر که در دیدگاه کلاسیک ضدقهرمان فیلم تلقی می شود، کاملاً بر خلاف بتمن پرشور و پر سر و صداست. شعار او هم – که به نوعی جذاب ترین و تأثیرگذارترین جمله ی فیلم محسوب می شود – این است :” چرا اینقدر جدی؟” (Why so serious?) او همه چیز را غیرعادی می خواهد و بسیاری از خصوصیات یک آنارشیست را دارد. نه به خاطر هرج و مرج طلبی – که معمولاً به اشتباه به آنارشیست ها منتسب می شود – بلکه به خاطرطرفداریش از بی قانونی ها و رهایی از تمامی قیود مرتبط با قانون. نولان سعی می کند به این احساسات رنگ جهان شمولی بزند. زمانی که نمای عمومی هنگ کنگ را از بالا می بینیم، نوع آسمان خراشها و نورپردازی صحنه به گونه ای است که شباهت زیادی به گاتهام دارد. بنابراین کاملاً قابل انتظار است که درون آن هم مانند گاتهام باشد. بنابراین به راحتی می توان به شوالیه ی تاریکی به عنوان فیلمی نگاه کرد که شرح حال تمام ما (یا حداقل اکثر ما) است. در هر جای دنیا که باشیم.
نولان همچنین جامعه را مانند یک سیکل بسته به تصویر می کشد. چرخه ای که در آن همه به هم وابسته اند. جوکر و بتمن دو قطب – به ظاهر – متضاد ماجرایند و به نظر می رسد که از نظر شخصیتی و نوع تفکر، زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند. ولی به طور کامل به هم وابسته اند. زندگی هیچ کدام بدون دیگری معنا ندارد. جوکر این مسئله را با زیرکی درک می کند. ولی بتمن این را نمی فهمد (یا بهتر بگوییم، نمی خواهد بفهمد). جوکر به همین دلیل است که در یک صحنه در بزرگراه می ایستد و از بتمن که سوار بر بت موبایل با سرعت به سمت او می آید، می خواهد تا او را بکشد. چون می داند که بتمن این کار را نخواهد کرد. بقیه ی مردم هم به همین شکل به هم وابسته اند. در صحنه ای از فیلم، شهردار شهر رو به هاروی دنت می گوید: “اگر همه ی خلافکارها را زندانی کنی، همه به دنبالت می افتند… سیاست مداران، خبرنگاران، پلیس ها و همه ی کسانی که در این قضیه ضرر می کنند”. می بینید؟ سیاست مداران، خبرنگارها، پلیس ها و خلافکارها همگی به هم وابسته اند.
مسئله ی مهم دیگر، اعتقاد و ایمان مردم به خوبی هاست. جوکر در تمام مدت فیلم سعی می کند به بتمن بفهماند که هر قهرمانی قابلیت تبدیل به یک تبهکار را دارد. او این کار را با موفقیت تمام انجام می دهد. بدین شکل که هاروی دنت را از شوالیه ی سفید به یک مرد دوچهره تبدیل میکند که هدفی جز انتقام ندارد. عقیده ی دیگر جوکر این است که ایمان و باور مردم به اعمال نیک، فقط تا زمانی دوام دارد که مردم در شرایط بحرانی قرار نگرفته باشند. جوکر برای اثبات این حرف به بتمن، دست به آزمایش مرگباری می زند و مردم شهر را در دو کشتی گیر می اندازد و به هر کشتی مهلت می دهد تا کشتی مقابل را زودتر منفجر کند. در یکی از کشتی ها می بینیم که اکثر افراد موافق منفجر کردن کشتی مقابل هستند، ولی کسی جرئت این کار را ندارد و سرانجام هیچ کدام از کشتی ها منفجر نمی شوند. بر خلاف عده ای که این صحنه را بیش از اندازه خوشبینانه می دانند، به نظر من این سکانس به خوبی نشان دهنده ی واقعیت دنیای ماست. در شرایط بحرانی، اکثر ما حاضریم دیگران را فدای حفظ شرایط خودمان کنیم، ولی توان انجام این کار را نداریم. حتی همین ترس از انجام چنین جنایتی هم ممکن است اصلاً به خاطر عذاب وجدان و مسائلی نظیر آن نباشد. در بسیاری از موارد، ما از انجام دادن کارها به خاطر عواقبی که برای ما دارد، هراسانیم. بنابراین می توان این فرض را هم وارد دانست که اگر مردم یک کشتی، علی رغم موافقتشان با منفجر کردن کشتی مقابل، از انجام این کار شانه خالی می کنند، به خاطر عذاب وجدان نیست. به خاطر ترس است. نه ترس به خاطر وجدان. بلکه ترس به خاطر نگرانی از عواقب این کار. آن ها ممکن است به این فکر کنند که بعدها کمتر کسی شرایط بحرانی این روز را به خاطر خواهد آورد. ولی اگر آن ها این کار را انجام دهند، همه به آن ها به چشم یک قاتل جانی نگاه خواهند کرد. پس ممکن است کسی آن ها را در اجتماع نپذیرد. ترس از این مسائل می توان عامل مهمی در عدم منفجر کردن کشتی مقابل باشد. بدین ترتیب می بینیم که حتی در این شرایط هم نمی توان با قاطعیت گفت که اخلاق گرایی بتمن بر آنارشیسم جوکر پیروز شده است. بتمن در این صحنه اصل ماجرا را نمی بیند و گمان می کند مردم شهر در کل با انفجار کشتی مقابل مخالف بوده اند و این مسئله را دلیلی بر شکست بتمن می داند. در حالی که ما – که اصل ماجرا را دیده ایم – می دانیم که جوکر چندان هم بیراه نگفته است.
در ادامه سعی می کنیم بررسی فیلم را با تحلیل سه کاراکتر اصلی – بتمن، هاروی دنت و جوکر – پی بگیریم.
بتمن / بروس وین:
بر خلاف تصور عمومی از یک ابرقهرمان، بتمن در اینجا بیش از هر قهرمان دیگری دارای صفات “انسانی” است. بتمن با ورودش به گاتهام چهره ی خلافکاران را به مردم نشان داده و بسیاری از آن ها را منزوی کرده است. بنابراین شهر گاتهام بتمن را می پرستد. اما این پرستش باعث ایجاد شرایط خطرناکی شده است. از یک طرف حضور بتمن باعث ایجاد تبهکاران بسیار خطرناک و آنارشیستی چون جوکر شده که به هیچ قانونی پایبند نیستند. آلفرد، دستیار بروس وین، علت چنین اتفاقی را زیاده روی های بتمن می داند. در فیلم هم ما سکانس هایی می بینیم که بتمن از خود ضعفهای انسانی نشان می دهد. از جمله جایی که او به کسانی که خود را به شکل او در آورده اند می گوید: “من به کمک احتیاج ندارم”. یا جایی که جیم گوردون در حالی که پشت به اوست، می گوید: “مانع او (جوکر) شدن کار ساده ای نیست. شنیده ام به اندازه ی خود تو کله شق است”. و وقتی برمی گردد می بیند که بتمن رفته است. این صحنه به وضوح حاکی از عدم توانایی (یا خواست) بتمن برای رو به رو شدن با واقعیت است. ولی سرانجام در سکانس پایانی، در حالی که جوکر به صورت وارونه قرار گرفته (شاید حالت آینه وار خود بتمن؟) سرانجام بتمن مجبور می شود واقعیت را بشنود. هر چند باز هم نمی خواهد آن را بپذیرد و در مقابل آن ایستادگی می کند. از سویی دیگر، حس دوگانه ی پرستش و حقارتی که با حضور بتمن به مردم این شهر دست داده است، باعث می شود تا بسیاری از آن ها خود را به شکل بتمن در بیاورند و به این شکل حس حقارتشان را سرکوب کنند و بسیاری از آن ها در این راه جان خود را نیز از دست می دهند. (در جایی از فیلم بتمن می گوید: “وقتی گفتم می خواهم مردم را تشویق کنم، دقیقاً منطورم چنین چیزی نبود”!). بتمن در ابتدا برای خود هیچ محدودیتی قائل نیست. ولی به تدریج به کمبودها و محدودیت هایش پی می برد و کسی که این محدودیت ها را به بتمن می نمایاند، کسی نیست جز جوکر. کم کم عده ای به این فکر می افتند که چرا گاتهام باید یک “متعصب نقابدار” را بپرستد؟ چرا باید زیر نفوذ کسی باشد که خود را بالاتر از قانون حس می کند؟ تمام این اتفاقات و بحث ها باعث می شود که حس مردم نسبت به بتمن آمیزه ای از عشق و نفرت باشد. بهترین تلقی از دید مردم نسبت به بتمن را خود فیلم به ما می دهد. در لحظه ای کوتاه از فیلم، کاغذی روی دیوار اداره ی پلیس می بینیم که روی آن نوشته شده Batman Suspects (کسانی که مظنوند که بتمن باشند) و زیر آن سه عکس از سه شخصیت مختلف می بینیم: الویس پریسلی، آبراهام لینکلن و پاگنده. در این صحنه دقیقاً سه دید مختلف مردم نسبت به بتمن را می بینیم. محبوبیت، استقامت و وحشت! البته به این نکته نیز باید توجه داشت که نگاه مردم به بتمن آمیزه ای عجیب از هر سه است. از سویی او را تحسین می کنند و سعی می کنند به قالب او در بیایند و از طرفی دیگر از او متنفرند که دوست دارد ورای قانون باشد و خودش کارهای خودش را به انجام برساند.
از بسیاری جهات، عملکرد بتمن در این فیلم یادآور عملکرد جرج بوش در دوره ی هشت ساله ی ریاست جمهوری اش است. همین چند روز قبل که جرج بوش برای آخرین بار به عنوان رئیس جمهور آمریکا به عراق رفته بود، در حالی که از استقرار دموکراسی در عراق سخن می گفت، با پرتاب لنگه کفشی از سوی یک خبرنگار عراقی رو به رو شد که به راستی پاسخ محکمی بود به تمام جاه طلبی های جرج بوش برای مقابله با تروریسم و برقراری صلح در جهان. نگاه جرج بوش در آن لحظه از دید من نگاهی دردآور و به شدت ناراحت کننده بود. چون واقعاً در نگاه او می شد این نکته را خواند که چقدر از این که تمام برنامه هایش برای مقابله با تروریسم، از مسیری که مورد نظرش بود خارج شده است، ناراحت و متأسف است و کاری از دستش بر نمی آید. در شوالیه ی تاریکی هم به نظر می رسد نولان بیشتر به جرج بوش به عنوان یک قربانی نگاه می کند تا یک مسبب. بحث شنود مکالمات تلفنی اهالی شهر گاتهام مستقیماً اشاره به جرج بوش دارد. کاری که به عنوان مصداقی از زیاده روی های بتمن تعبیر می شود، اما در عین حال نمایانگر نیت خیر بتمن هم هست. در انتهای فیلم هم بتمن خود را برای حفظ ارزش ها و خوبی ها فدا می کند (همان تصویری که شاید در ذهن بعضی از ما در مورد جرج بوش شکل گرفته باشد. به راستی آیا او یک قربانی نبود؟) جرج بوش علی رغم محبوبیت نسبی در دوره ی اول و حتی ابتدای دوره ی دوم ریاست جمهوری اش، در انتهای دوره ی کاری اش به شدت مورد هجوم حملات سهمگین قرار گرفته است. به طوری که فقط افراد معدودی از او حمایت می کنند. محبوبیت او هم به طرز بی سابقه ای کاهش یافته است. اتفاقی که در این فیلم دقیقاً برای بتمن رخ داد. در انتهای فیلم بتمن به گونه ای نمایش داده می شود که تماشاگر به طور کامل او را درک می کند. جیم گوردون وقتی با این سؤال پسرش رو به رو می شود که « بتمن که کار بدی نکرده بود. پس چرا همه به دنبال او افتاده اند »؟ پاسخ می دهد که « بتمن قهرمانی است که گاتهام شایستگی اش را دارد، نه قهرمانی که گاتهام در حال حاضر به آن نیاز داشته باشد ». آیا از دید نولان، وضعیت جرج بوش در آمریکای کنونی این گونه نیست؟!
هاروی دنت
در میان سه قهرمان فیلم، هاروی از همه “مثبت تر” است و به همین دلیل مورد هجوم جوکر قرار می گیرد. پس از بحث هایی که در مورد شایستگی بتمن برای حضور در ورای قانون مطرح می شود، او تصمیم می گیرد قدرتش را به یک شخصیت حقوقی واگذار کند و بهترین گزینه کسی نیست جز هاروی دنت. کسی که هم از قدرت قانونی برخوردار است و هم عطش شدیدی برای مقابله با تبهکاران دارد. هاروی نگاه خوش بینانه ای به دنیای اطراف دارد پس از حملاتی که از سوی جوکر صورت می گیرد، هاروی دنت اعلام می کند: “شب فقط قبل از طلوع آفتاب بسیار تاریک است. خورشید در حال طلوع کردن است”. ولی جوکر دیدگاه او را به طور کامل نسبت به اطراف تغییر می دهد.
هاروی به شانس عقیده ای ندارد و به طرز نمادینی از سکه ای که هر دو رویش به یک شکل است استفاده می کند. شعار او هم این است: “من شانس خودم را می سازم”. هاروی دنت چندین برتری نسبت به بتمن دارد. اولاً این که او یک مقام رسمی است و به طور کاملاً قانونی به قلع و قمع تبهکاران می پردازد. در ضمن در میان مردم هم چهره ای موجه تر از بتمن دارد و در کارش هم بر خلاف بتمن دچار هیچ شک و تردیدی نیست. همین عوامل باعث می شوند که جوکر او را برای هدف شومش انتخاب کند. هاروی مصداق این جمله ی کلیدی فیلم – که توسط خودش هم بیان می شود – است که: “یا به عنوان یک قهرمان می میری و یا آن قدر زنده می مانی که خود را به عنوان یک تبهکار ببینی”. اقدامات جوکر باعث می شوند که شخصیت هاروی به طور کامل دستخوش تغییر شود. وقتی ریچل می میرد، هاروی به شکل نمادینی می سوزد و به یک مرد دو چهره تبدیل می شود. یک روی سکه ی شانسش هم می سوزد. بدین معنی که هاروی نمی تواند با بخت خودش مقابله کند. پس از آن دیگر هاروی تلاش نمی کند تا خودش شانس خودش را بسازد. بلکه همه چیز را به دست بخت و تقدیر می سپارد. از آن به بعد، روی سیاه سکه به نمادی از سیاهی و کثیفی تبدیل می شود. در نهایت کار به جایی می رسد که هاروی باور می کند که در این دنیای بی رحم، همه چیز بر پایه ی شانس بنا شده است. آری! جوکر در اثبات حرفش موفق شده است.
جوکر
جوکر شخصیت اصلی فیلم است! توانایی ذهنی او در کنار افکار آنارشیستی اش و همچنین اعمال ناگهانی و قاطعانه ی او باعث شده اند که جوکر به شخصیت مهیبی تبدیل شود که میزان تأثیرگذاری اش حتی از خود بتمن هم بیشتر است. ایده ی جالب هیث لجر فقید – که انسان تازه بعد از دیدن این فیلم متوجه میزان فاجعه بار بودن مرگ دردناک او می شود – در مورد طرز حرکت لبها و زبان که به ماهرانه ترین شکل ممکن اجرا شده است، جدا از این که توجه ما را بیشتر به آن لبخند مصنوعی و مرگبار کنار دهانش جلب می کند، به بهترین وجهی حرص و طمع او نسبت به همه چیز را نشان می دهد. جوکر بر خلاف بتمن از هیچ قانونی پیروی نمی کند. برای همین به دست آوردن او این قدر مشکل است. چون به هر حال هم بتمن و هم دیگران در قید و بند یک سری قانون هستند که محدودیت هایی را برای آنان ایجاد می کند. در سکانس آخر هم که بتمن جوکر را اسیر می کند، باز می دانیم که جوکر هنوز تحت کنترل بتمن و هیچ کس دیگر درنیامده و احتمال بازگشت او بسیار زیاد است. در واقع اسیر شدن جوکر در صحنه ی آخر به نوعی یادآور تصادف آنتون چیگور در اواخر فیلم جایی برای پیرمردها نیست می باشد. در آن جا هم چیگور بعد از تصادف به شدت زخمی می شود. ولی می دانیم که او حداقل یک مصدومیت مشابه را نیز سپری کرده و بازگشته است. بنابراین وقتی در آخرین سکانس حضورش در فیلم، آرام آرام و لنگ لنگان از ما دور می شود، می دانیم که باز هم بر می گردد. مشابه همین احساس را نیز در مورد جوکر خواهیم داشت. اصلاً از کجا معلوم که همین اسیر شدن هم بخشی از نقشه ی خودش نباشد؟! ما یک بار دیده ایم که او با حیله ی خودش دستگیر شده و کارش را پیش برده است. بنابراین چه بسا این بار هم چنین مسئله ای در میان باشد. کلاً همین پیش بینی ناپذیر بودن جوکر باعث ترسناک شدن هر چه بیشتر او می شود. پیش بینی ناپذیر بودن او از این مسئله نشأت می گیرد که او فقط به دنبال بی قانونی است و نه یک چیز منطقی. بهترین اشاره به شخصیت جوکر در میانه ی فیلم توسط آلفرد صورت می گیرد که به بروس وین می گوید: “بعضی از انسان ها به دنبال یک چیز منطقی مثل پول نیستند. هرگز نمی شود آن ها را خرید یا تهدید کرد یا با آن ها مذاکره کرد یا منطقی حرف زد. آن ها فقط می خواهند نابودی دنیا را ببینند”. جوکر با همین طرز تفکر عملاً بتمن را اسیر خودش می کند در سکانس پایانی جوکر به بتمن می گوید: “ما دو نفری باعث می شویم که نرخ جنون شهر دو برابر شود”. منطق بتمن اسیر جنون جوکر شده است.
مسئله ی دیگر ارتباط بتمن و جوکر است. جوکر در واقع آینه ای است که نقاط ضعف بتمن را به او نشان می دهد. در میانه های فیلم گفتگوی مهمی میان آلفرد و بروس شکل می گیرد که به شرح زیر است:
«آلفرد: محدودیت هایتان را بشناسید، ارباب وین.
بروس: بتمن محدودیت ندارد.
آلفرد: ولی شما داشته باشید.
بروس: نمی توانم آن ها را پیدا کنم.»
جوکر کسی است که باعث می شود بروس به محدودیت های بتمن پی ببرد. جوکر است که باعث می شود بتمن متوجه زیاده روی هایش شود. در سکانس آخر، جوکر به این نکته اشاره می کند که بتمن به خاطر خودخواهی خودش است که جوکر را نمی کشد. چکیده ی تمام ارتباط بین این دو نفر در جمله ی مهمی که جوکر در آخرین سکانس حضورش به بتمن یادآوری می کند، خلاصه می شود: “تو نمی توانستی که به من اجازه دهی که بروم، نه؟”
جوکر کسی است که می تواند در کنار هر کدام از ما و در هر لباسی باشد. در طول فیلم او را در هیئت یک جنازه، یک سرباز محافظ گارد شهرداری و پرستار بیمارستان می بینیم و هر بار می فهمیم که او جوکر است. نولان با این تمهید زیرکانه می فهماند که جوکر دنیای واقعی بدین سادگی ها قابل شناسایی نیست و به یادمان می آورد که هر کسی در اطرافمان می توان یک جوکر باشد. حتی خود ما!
” جوکر ” خلافکاری که نه به خاطر پول و نه به خاطر شهرت و تنها برای اثبات اینکه انسان ها در شرایطی سخت و خاص نشان می دهند که ذاتآ بد هستند دست به مخوف ترین کارها می زند. “جوکر ” با جمله معروف خود که از پدر بد خود به ارث برده نشان می دهد که تنفری نهفته از دوران کودکی با خود دارد : چرا اینقدر جدی ؟ (? why so serious )
“جوکر” با بازی هیث لجر که در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۸ در اثر مصرف بیش از اندازه داروی خواب آور از دنیا رفت نقشی به یاد ماندنی تر شد تا خاطره لجر همواره در نقش جوکر تداعی شود. “جوکر” معتقد هست که او تنها “عمل” می کند و اهل نقشه کشیدن و با هدف رفتار کردن نیست. او می گوید: ” اگه از قبل اعلام کنی که مثلآ می خوای یه بیمارستان رو منفجر کنی خب وقتی این کار رو بکنی مردم متعجب و وحشت زده نمی شن ” .
“جوکر” معتقد است که : “به دنیایی بدون قاعده خوش آمدید”
و از دیالوگ های جالب “جوکر” در این فیلم :
“معقولانه ترین راه برای زندگی در این دنیا اینه که بدون قانون و قاعده زندگی کنی”
“امشب همه شما قسمتی از یک آزمایش اجتماعی خواهید بود”
“این شهر نیاز به یک رده بالاتر از جنایت کارهای نیاز داره و من می خوام اینو بهش بدم ، به مردهات بگو برای من کار کنن ، اینجا شهر منه”
در انتهای فیلم آن که از همه موفق تر است، جوکر است. بتمن اعتبارش را در میان مردم از دست داده است. هاروی دنت در قالب یک ضدقهرمان از دنیا رفته است و جوکر هنوز هم به اندازه ی روز اول خطرناک است. البته عدم انفجار کشتی ها توسط مردم، بیننده ی خوشبین را کمی هم امیدوار نگاه می دارد. ولی پایان فیلم که بتمن در حال گریز در کوچه های تاریک گاتهام از نظر ناپدید می شود و پروژکتوری که حلقه ی اتصال او و پلیس بوده، شکسته می شود، نتیجه ی مستقیم مقابله با تبهکاری چون جوکر است. این است پایان “شوالیه ی تاریکی”.

Mahdi HF

ثبت نقد و بررسی