Mohammadmns
تاریخ عضویت : فرو -۶۲۱
فیلم های مورد علاقه Mohammadmns
فیلمی در لیست علاقه مندی خود ندارد
آخرین نظرات Mohammadmns
وقتی بچه دیروز میاد میگه که انیمه شاهکار تاریخی و میگه که
attack on titan بهتر از game of Thrones و death note بهتر از breaking bad است
خب مشخصا انتظارات و توقعات بالا میره
2019-07-22 04:32:21
مشاهده پست
نقد کامل و جامع انیمه دفتر مرگ بخوانید و بدانید و یاد بگیرید (نقد مال من نیست)
«دفتر مرگ» با این ایدهی داستانی طوفانی کلید میخورد و همهچیز برای یک داستان کاراگاهی جدی و پیچیده آماده است، اما بزرگترین مشکل «دفتر مرگ» این است که سریال فقط ادای جدی و پیچیدهبودن را در میآورد و هرگز به اثری که قولش را داده بود تبدیل نمیشود و تمامش هم به خاطر این است که سریال هیچوقت به درون پیچیدگیها و سوالاتی که داشتن یک دفتر مرگ میتواند در دنیا ایجاد کند و تاثیری که میتواند روی فرد استفادهکننده بگذارد وارد نمیشود. بله، شاید بگویید همانطور که سازندگان هم گفتهاند، آنها قصد نداشتند روی معماهای فلسفی و اخلاقی استفاده از یک دفتر مرگ تمرکز کنند و فقط قصد ارائهی یک داستان کاراگاهی سرراست را داشتهاند، اما مسئله این است که چنین چیزی غیرممکن است. ناسلامتی داریم دربارهی سریالی حرف میزنیم که در هر اپیزودش دستکم ۷۰-۸۰ نفر آدم کشته میشوند. مطمئنا اولین سوالی که ایجاد میشود، این است که لایت چگونه با کشتن آدمها کنار میآید؟ اصلا این عدالتخواهی افسارگسیختهی لایت از کجا سرچشمه میگیرد؟ دنیا چگونه به این موضوع واکنش نشان میدهد؟ یا آیا اصلا تمام کسانی که توسط قلم لایت کشته میشوند، گناهکار هستند و لیاقت مرگ را دارند یا به اشتباه زندانی شدهاند و جرمشان به اندازهای نیست که مورد قصاص قرار بگیرند.
سریال از جواب دادن به تمام این سوالات و کندو کاو در این محدودههای هیجانانگیز که پرداختن به آنها برای سریالی با چنین ایدهی داستانی طبیعی است، سر باز میزند. برای مقایسه سریال «برکینگ بد» و نبرد شخصیت والتر وایت و هنک شریدر را در نظر بگیرید. وقتی والت تصمیم گرفت به هایزنبرگ تبدیل شود، سازندگان با خودشان نگفتند خب، ما فقط میخواهیم موش و گربهبازی والت و باجناقش را به تصویر بکشیم و کاری به بررسی تصمیمات بد والت نداریم. سریال همیشه ما را در رابطه با والت بر سر دو راهی قرار میداد. ما میدانستیم که او از یک طرف یک معلم بیچارهی ساده است که یک پایش لب گور است و از طرف دیگر هیچوقت این فرصت را نداشته تا از پتانسیل و دانش نفهتهاش استفاده کند و در طول سریال، نویسندگان مسیر سقوط والت و تبدیل شدن او به کسی که از هویت واقعیاش فاصله گرفته بود را بهطرز متقاعدکننده و قابلباوری بررسی میکردند. بهطوری که این روزها تکتک قتلهای والت را میتوان از لحاظ اخلاقی و قانونی و فلسفی و شخصیت خودش مورد بررسی قرار داد و به نتیجههای گوناگونی رسید. وینس گیلیگان هرگز نمیتوانست با خودش بگوید، خب ما بیخیال پرداخت قوس شخصیتی والت و دیگران میشویم و فقط روی موش و گربهبازی او و دیگران تمرکز میکنیم. چون امکان چنین کاری وجود ندارد. چون تبدیل شدن یک مرد سادهی خانواده به فرمانروای مواد مخدر امریکا و حتی دنیا اتفاق پیشپاافتادهای نیست که همینطوری سرسری گرفته شود.
مثال دیگری که خیلی بیشتر به «دفتر مرگ» و لایت یاگامی نزدیک است، سریال «دکستر» است. چیزی که دکستر را به شخصیت قابلباوری تبدیل کرده این است که سازندگان روی پیچیدگی کارهای شبانهی او تمرکز میکردند. ما میدانستیم که دکستر دقیقا به چه دلیلی قربانیانش را نایلونپیچی میکند. میدانستیم چه گذشتهای داشته است و میدانستیم که هدفش از بین بردن عوضیهای جامعه است. و بارها هم پیش میآمد که دکستر هم مرتکب اشتباه میشد و البته ما میتوانستیم در چشمان او حس کنیم که این مرد به دلیل تجربههایی که از سر گذرانده و فعالیتهای شبانهاش، کیلومترها با یک انسان عادی فاصله دارد. خب، «دفتر مرگ» داستان بسیار جدی و تاریکی دارد، ولی افسوس و شگفتزده از اینکه سازندگان هیچوقت به تاثیر استفاده از دفتر مرگ روی روح و روان لایت نمیپردازند. اصلا راستش را بخواهید وضعیت تا حدی بد است که لایت یاگامی قوس شخصیتی خاصی ندارد. او برخلاف شخصیتهای که نام بردم، داستانش را از نقطهی صفر شروع نمیکند تا به نقطهی ۱۰۰ برسد. لایت از همان اول یک تینایجر روانی است که به راحتی دست به قلم میبرد و تا اپیزود آخر هم هیچ تغییری نمیکند.
این در حالی است که «دفتر مرگ» نه تنها از لحاظ اخلاقی چنین قدرتی را مورد بررسی قرار نمیدهد، بلکه از لحاظ منطقی هم غیرواقعی میشود. قدرت کشتن انسانها با استفاده از اسم و تصویر چهرهی آنها، قدرت بسیار بسیار دگرگونکنندهای است که نمیتوان به راحتی آن را دستکم گرفت و به یک نبرد کاراگاه/جنایی معمولی پایین آورد. مثلا یکی از همین مشکلات منطقی سریال این است که بعد از اینکه کرا به کارش ادامه میدهد، خبر میرسد که جنگها متوقف شدهاند و آمار ارتکاب به جرم کاهش پیدا کرده است. در سرتاسر دنیا، مردم در صلح زندگی میکنند. همهچیز عالی به نظر میرسد، مگه نه؟ اما همانطور که گفتم ما میدانیم که دفتر مرگ فقط با داشتن اسم و تصویر چهرهی قربانی کار میکند. این در حالی است که کرا فقط خلافکارانی را میکشد که اسم و عکسشان هر روز در تلویزیون اعلام میشود. آن هم خلافکاران کشورهای جهان اولی که اکثرشان مربوط به ژاپن و امریکا میشود. اما هر روز هزاران هزار جرم و جنایت در بسیاری از کشورهای دیگر اتفاق میافتد که هیچکس چیزی از آنها نمیداند. این درحالی است که منبع بسیاری از جنایتها و خلافکاریها، متعلق به افراد بارتبهی فاسدی است که در پشت پرده فعالیت میکنند. یا مثلا کسی اسم تروریستهایی که ساکنان روستایی دورافتاده در آفریقا را به قتل میرساند نمیداند. یا سربازان ارتش دیکتاتوری که مردم کشور را در خفا شکنجه میدهند و میکشند. به عبارتی دیگر، کرا بدون رسانههای تصویری کارکرد گستردهای نخواهد داشت. حالا نه تنها کرا به اینها فکر نمیکند، بلکه خود سریال هم آنها را نادیده میگیرد و اعلام میکند که دنیا به خاطر کرا به صلح رسیده است.
حتی بدتر این است که کرا هیچوقت اشتباه نمیکند. سریال طوری نشان میدهد که انگار تمام کسانی که توسط او کشته شدهاند به درستی مُردهاند و حقشان بوده است. در حالی که کافی است کمی با سیستم قضایی آشنا باشید تا متوجه شوید که این سیستم شامل پیچیدگیهای غیرقابلباوری میشود و بعضیوقتها آدمهای بیگناهی پایشان به عنوان متهم به دادگاه و زندان باز میشود. اما کرا اسم هر مجرم ریز و درشتی که گیرش بیاید را در دفتر یادداشت میکند و به هیچدام از این عناصر را در نظر نمیگیرد و بدتر اینکه خود سریال هم هیچ اشارهای به آنها نمیکند. این وسط، کرا در صورتی آدمهای عادی را میکشد که آنها قصد دستگیری و فاش کردن هویت او را داشته باشند. نکته تعجببرانگیز ماجرا این است که سریال با خیال راحت این مرگها را هم به این دلیل ماستمالی میکند و خانوادهها و دوستان و آشنایان قربانیها را فراموش میکند. گویی سریال میخواهد بگوید خب، میخواستند موی دماغ کرا نشوند! حق با کراست که خودش را از شر این زالوهای سیریش راحت کرده است!
خودِ کرا هم نه تنها دستش در کشتن این آدمها نمیلرزد، بلکه هیچوقت احساس گناه هم نمیکند و به این کار ادامه میدهد. خب، عدم وجود عواقب در تصمیمات کاراکترها به راحتی کاری میکند تا علاوهبر دنیای سریال، خود شخصیت هم مصنوعی و غیرواقعی احساس شود. باز دوباره شما را به «برکینگ بد» ارجاع میدهم. مرگ جین، دوست جسی را یادتان میآید. والت با در نظر گفتن اینکه جین او را میشناخت و میخواست جسی را از او جدا کند، برای کشتن جین دلیل داشت، اما از سویی دیگر بیحرکت ایستادن او در هنگام خفه شدن جین به لحظهای انجامید که تا پایان سریال فراموش نشد و البته عواقب بزرگترش را هم در پایان فصل دوم و برخورد آن دو هواپیما دیدیم. خلاصه اینکه «دفتر مرگ» برخلاف بهترین سریالهای تلویزیون، دنیای بیقانون و بیسر و ته و کسلآوری را به تصویر میکشد که هر کاری که بکنید، هیچ عواقبی خوب و بدی در پی نخواهد داشت و راحت میتوانید قسر در بروید
این در حالی است که بسیاری از لایت یاگامی به عنوان یکی از بزرگترین آنتاگونیستهایی که دیدهاند یاد میکنند و حتی عدهای به حدی دوستش دارند که برای پیروزیاش دعا دعا میکردند، اما کاراکتری که از هیچ تحول و دگردیسی شخصیتی بهره نمیبرد و تمام فعالیتهایش در طول سریال به برنامهریزی نقشههایش در ذهنش خلاصه شده، چگونه میتواند جالب و سرگرمکننده باشد. تنها کار لایت به نوشتن اسمها در دفترش و مونولوگهای کلیشهای طولانیاش که از طریق آنها خودش را بارها و بارها و بارها خدای دنیای جدید معرفی میکند خلاصه شده است و تمام. لایت هیچ ویژگی دوستداشتنیای ندارند. مثلا ریک در سریال «ریک و مورتی» دانشمندی است که به هیچ موجود زندهای احترام قائل نیست و همهچیز را به بازی و سخره میگیرد و احساسات کسی برایش اهمیت ندارند. اما چرا ریک را دوست داریم؟ چون ما در طول سریال متوجه میشویم که ریشهی این اخلاق چیست و طرز فکر نهلیستی و بحران وجودی او را درک میکنیم و حتی ریک هم با تمام مزخرف بودنش بعضیوقتها به تماشاگران درس زندگی میدهد
اما «دفتر مرگ» هیچ چیزی برای درک کردن دیوانهبازیهای لایت رو نمیکند. در نتیجه او بیشتر از یک ضدقهرمان دوستداشتنی، در حد یک تینایجر اعصابخردکن پردازش میشود. اگر یک دانش آموز بیسواد و بیخانمان از یک خانوادهی مشکلدار این دفتر را برمیداشت، قضیه قابلدرکتر میشد. اما لایت به عنوان کسی پردازش میشود که مثلا شاگرد اول کلاس و یکی از باهوشترین شخصیتهای کل سریال و شاید حتی دنیا است، اما این آدم باهوش نمیتواند درک کند که با کشتن مجرمان نمیتوان به دنیایی صلحآمیز رسید و تا پایان سریال هم حتی یک سانتیمتر به این درک نزدیک که نمیشود هیچ، بلکه دورتر هم میشود.
بسیاری پایانبندی «دفتر مرگ» را دوست ندارند، اما اتفاقا اپیزود آخر سریال یکی از بهترینهای آن است که عیار واقعی این سریال را قبل از اینکه برای همیشه تمام شود، نشان میدهد. بعد از اینکه هویت لایت بهطرز اجتنابناپذیری لو میرود، او به همان آدمبد باحالی تبدیل میشود که انتظارش را داشتیم. لایت خندههای شیطانی سر میدهد و شروع به توضیح دادن منطقِ بیمنطقِ کارهایش برای بقیه میکند. من از لایت انتظار آنتاگونیست پیچیدهای را نداشتم، بلکه فقط میخواستم او هم یکی از همان آنتاگونیستهای باحالی باشد که آدم از دیدنشان سرگرم میشود. بزرگترین گناه سریال این است که شخصیت لایت را آنقدر جدی و تاریک میگیرد که هیچ جایی برای خوش گذراندن باقی نمیماند. بزرگترین گناه لایت هم این است که به عنوان یک آنتاگونیست شرور از کارهای خودش لذت نمیبرد. ما جوکرها و رمزی بولتونها را به خاطر این دوست داریم که انگیزهها و اهداف تعریفشدهای دارند و نقشهها و ستمگریهایشان نیز هیجانانگیز و لذتبخش است، اما لایت نه. اشتباه نکنید! من از «دفتر مرگ» انتظار شاهکاری در حد و اندازهی «برکینگ بد» را نداشتهام و مقایسهی مستقیم این دو به خاطر اینکه در مدیومهای گوناگونی قرار دارند اشتباه است، اما اصول داستانگویی یک سری قوانین و انتظارات از پیش تعریفشدهای است که از این مدیوم به آن مدیوم چندان تغییر نمیکند. «دفتر مرگ» در رعایت این اصول مشکل دارد.
مشکل شخصیتپردازی سریال دربارهی دیگران هم صدق میکند و از مهمترینشان میتوان به اِل اشاره کرد. اِل گرچه یکی از اولین عناصری بود که «دفتر مرگ» را در آغاز برای من هیجانانگیز کرد، اما در نهایت به یکی از ناامیدکنندهترین اجزای سریال نزول کرد. در اپیزودهای آغازین اِل طوری با نقشهای هوشمندانه جای کرا را حدس میزند و او را در تنگنا قرار میدهد که امکان ندارد برای او هورا نکشید، اما به مرور او هم به صف دیگر شخصیتهای استاتیک و خستهکنندهی سریال اضافه میشود. کسی که همهچیزش به یک جا نشستن و شک کردن به لایت خلاصه شده است و در نهایت بدون اینکه اطلاعات بیشتری از رمز و راز او به دست بیاوریم از سریال حذف میشود. شاید یکی از دلایلی که مردم لایت را قهرمان داستان میدانند، به دلیل عقیم بودن شخصیت اِل به عنوان یک قهرمان فعال برگردد.
اِل مثل رباتی میماند که جنایات کرا به هیچوجه روی او تاثیر نمیگذارد و هرگز به قهرمانی که از لحاظ شخصی قصد دستگیری کرا را داشته باشد تبدیل نمیشود. این در حالی است که سازندگان برای اینکه کار را خرابتر کنند، در یکی از بحثبرانگیزترین تصمیماتشان، اِل را با یک کاراگاه دیگر جایگزین میکنند. در چنین شرایطی، کاراکتر جایگزین باید ویژگیها و چالشهای تازهای را برای ضدقهرمان به وجود بیاورد، اما این تغییر اصلا تغییر محسوب نمیشود. اِل میرود و جای او را یک پسربچهی جوانتر که از نظر اخلاق و رفتار و طرز فکر هیچ فرقی با قبلی ندارد پر میکند. نه خانی رفته و نه خانی آمده! بنابراین به این نتیجه میرسیم که هدف سازندگان از حذف اِل، وارد کردن داستان به مرحلهی تازهای نبود است، بلکه همهچیز به یک شوک سطحی خلاصه میشود.
اما نهایتا میخواهم از شخصیتی بگویم که گذاشتن کلمهی «شخصیت» قبل از اسم او، بیاحترامی به شخصیتهای ضعیف این سریال است. بله، دارم دربارهی میسا آمانه حرف میزنم. میسا یکی از بیخاصیتترین و اعصابخردکنترین کاراکترهایی است که در تمام زندگیام دیدهام. میسا چنان تاثیر منفیای روی کیفیت کلی «دفتر مرگ» میگذارد که اگر او از سریال حذف میشد، مطمئنا سریال را خیلی خیلی بیشتر دوست میداشتم. «دفتر مرگ» بهطرز عجیبی ضدزن است. یعنی ما در طول کل سریال دوتا شخصیت زن بیشتر نداریم، اما هر دو به شکلی تهوعآوری به عنوان زنانی طراحی شدهاند که انگار فقط برای خدمت در رکاب مردان به دنیا آمدهاند. مثلا همین میسا طوری عشق و توجهی لایت را طلب میکند و طوری قربان صدقهی او میرود و طوری حرفها و دستورات او را بدون لحظهای تردید اجرا میکند که بعضیوقتها به چشمان و گوشهایتان شک میکنید.
میسا معنای واقعی یک بردهی خودخواسته است. او در خدمت کردن به لایت به هیچ چیزی فکر نمیکند. قضیه عشق و علاقهی دیوانهوار نیست. شما هرچقدر هم کسی را دوست داشته باشید، هیچوقت برای جلب رضایتمندی آدم مغروری مثل لایت، حاضر نمیشوید خودتان را در معرض خطر مرگ قرار دهید. حالا مرگ که خوب است. بعضیوقتها پای همراهی با آدمهای خیلی ناجوری به وسط کشیده میشود و میسا بدون کوچکترین هراس و تردیدی جلوتر از بقیه داوطلب میشود. قضیه همینجا تمام نمیشود. سازندگان برای نشان دادن اوج پرروییشان، میسا را به ابزار هوسرانی هم تبدیل میکنند و هر بلایی که فکرش را بکنید سرش میآورد. حالا بماند که صدای ژاپنی میسا یکی از آزاردهندهترین چیزهایی که شنیدهام نیز است. بهطوری که هر وقت او شروع به صحبت کردن میکند، مثل این میماند که یکی با کوبیدن دوتا درِ قابلمه به یکدیگر قصد ژاپنی صحبت کردن دارد!
خب، حالا که سریال از لحاظ شخصیتهای بهیادماندنی و پرداختشده خالی است، آیا توانایی قصهگویی و خلق تعلیق و تنش را دارد؟ کم و بیش. اما این موضوع به حدی نیست که تماشاگر را راضی کند. راستش را بخواهید برخلاف برخی اپیزودها، «دفتر مرگ» از مشکل جدی ضرباهنگ رنج میبرد. بعضیوقتها سریال ریتم تند و سریع و جذابی به خودش میگیرد و بعضیوقتها باید چندین اپیزود را در حال گوش دادن به سخنرانیهای درون ذهن کاراکترها سپری کنیم. روی هم رفته، «دفتر مرگ» از آن محصولاتی است که ایدهی فوقالعاده هیجانانگیزی دارد، اما هیچ تلاشی برای بهرهبرداری از آن نمیکند. یعنی سریال دلسرد رهایتان میکند. یعنی همیشه با خودتان فکر میکنید، میتوان با کاراکترها و خط داستانی دیگری، این ایده را مورد بررسی به مراتب بهتر و کاملتری قرار داد. به خاطر همین است که شاید بهترین صفت برای توصیف «دفتر مرگ»، «تنبل» است. «دفتر مرگ» در کندو کاو در مسائل پیچیدهای که قدرت کشتن انسانها در ابعادی وسیع را به همراه میآورد، تنبل است. در شخصیتپردازی اصولی و متقاعدکنندهی کاراکترها تنبل است و با توجه به اینکه اکثر صحنههای سریال با عکسهای بیحرکت و تکان دادن دوربین سرهمبندی شده است، در طراحی انیمیشنها هم تنبل است.
2019-07-21 14:42:52
مشاهده پست
garden of words
in to the forrest of firrefiles
The tale of the princes kaguya
2019-07-21 09:13:48
مشاهده پست
Silent voice
Your name
Spirted away
Howl moving castle
When marnie was there
The garden words
The tale of the princes kaguya
The secret world of arriety
Princes mononoke
Grave of firefiles
و..
2019-07-20 08:23:59
مشاهده پست
تا اخر بخوانید دوستان بعد نظر بدهید
بزرگترین مشکل «دفتر مرگ» این است که سریال فقط ادای جدی و پیچیدهبودن را در میآورد و هرگز به اثری که قولش را داده بود تبدیل نمیشود و تمامش هم به خاطر این است که سریال هیچوقت به درون پیچیدگیها و سوالاتی که داشتن یک دفتر مرگ میتواند در دنیا ایجاد کند و تاثیری که میتواند روی فرد استفادهکننده بگذارد وارد نمیشود
مطمئنا اولین سوالی که ایجاد میشود، این است که لایت چگونه با کشتن آدمها کنار میآید؟ اصلا این عدالتخواهی افسارگسیختهی لایت از کجا سرچشمه میگیرد؟ دنیا چگونه به این موضوع واکنش نشان میدهد؟ یا آیا اصلا تمام کسانی که توسط قلم لایت کشته میشوند، گناهکار هستند و لیاقت مرگ را دارند یا به اشتباه زندانی شدهاند و جرمشان به اندازهای نیست که مورد قصاص قرار بگیرند.
سریال طوری نشان میدهد که انگار تمام کسانی که توسط «کِرا» کشته شدهاند به درستی مُردهاند و حقشان بوده است
خودِ کرا هم نه تنها دستش در کشتن این آدمها نمیلرزد، بلکه هیچوقت احساس گناه هم نمیکند و به این کار ادامه میدهد. خب، عدم وجود عواقب در تصمیمات کاراکترها به راحتی کاری میکند تا علاوهبر دنیای سریال، خود شخصیت هم مصنوعی و غیرواقعی احساس شود.
برای مقایسه سریال «برکینگ بد» و نبرد شخصیت والتر وایت و هنک شریدر را در نظر بگیرید. وقتی والت تصمیم گرفت به هایزنبرگ تبدیل شود، سازندگان با خودشان نگفتند خب، ما فقط میخواهیم موش و گربهبازی والت و باجناقش را به تصویر بکشیم و کاری به بررسی تصمیمات بد والت نداریم. سریال همیشه ما را در رابطه با والت بر سر دو راهی قرار میداد. ما میدانستیم که او از یک طرف یک معلم بیچارهی ساده است که یک پایش لب گور است و از طرف دیگر هیچوقت این فرصت را نداشته تا از پتانسیل و دانش نفهتهاش استفاده کند و در طول سریال، نویسندگان مسیر سقوط والت و تبدیل شدن او به کسی که از هویت واقعیاش فاصله گرفته بود را بهطرز متقاعدکننده و قابلباوری بررسی میکردند. بهطوری که این روزها تکتک قتلهای والت را میتوان از لحاظ اخلاقی و قانونی و فلسفی و شخصیت خودش مورد بررسی قرار داد و به نتیجههای گوناگونی رسید. وینس گیلیگان هرگز نمیتوانست با خودش بگوید، خب ما بیخیال پرداخت قوس شخصیتی والت و دیگران میشویم و فقط روی موش و گربهبازی او و دیگران تمرکز میکنیم. چون امکان چنین کاری وجود ندارد. چون تبدیل شدن یک مرد سادهی خانواده به فرمانروای مواد مخدر امریکا و حتی دنیا اتفاق پیشپاافتادهای نیست که همینطوری سرسری گرفته شود
این در حالی است که «دفتر مرگ» نه تنها از لحاظ اخلاقی چنین قدرتی را مورد بررسی قرار نمیدهد، بلکه از لحاظ منطقی هم غیرواقعی میشود. قدرت کشتن انسانها با استفاده از اسم و تصویر چهرهی آنها، قدرت بسیار بسیار دگرگونکنندهای است که نمیتوان به راحتی آن را دستکم گرفت و به یک نبرد کاراگاه/جنایی معمولی پایین آورد. مثلا یکی از همین مشکلات منطقی سریال این است که بعد از اینکه کرا به کارش ادامه میدهد، خبر میرسد که جنگها متوقف شدهاند و آمار ارتکاب به جرم کاهش پیدا کرده است. در سرتاسر دنیا، مردم در صلح زندگی میکنند. همهچیز عالی به نظر میرسد، مگه نه؟ اما همانطور که گفتم ما میدانیم که دفتر مرگ فقط با داشتن اسم و تصویر چهرهی قربانی کار میکند. این در حالی است که کرا فقط خلافکارانی را میکشد که اسم و عکسشان هر روز در تلویزیون اعلام میشود. آن هم خلافکاران کشورهای جهان اولی که اکثرشان مربوط به ژاپن و امریکا میشود. اما هر روز هزاران هزار جرم و جنایت در بسیاری از کشورهای دیگر اتفاق میافتد که هیچکس چیزی از آنها نمیداند. این درحالی است که منبع بسیاری از جنایتها و خلافکاریها، متعلق به افراد بارتبهی فاسدی است که در پشت پرده فعالیت میکنند. یا مثلا کسی اسم تروریستهایی که ساکنان روستایی دورافتاده در آفریقا را به قتل میرساند نمیداند. یا سربازان ارتش دیکتاتوری که مردم کشور را در خفا شکنجه میدهند و میکشند. به عبارتی دیگر، کرا بدون رسانههای تصویری کارکرد گستردهای نخواهد داشت. حالا نه تنها کرا به اینها فکر نمیکند، بلکه خود سریال هم آنها را نادیده میگیرد و اعلام میکند که دنیا به خاطر کرا به صلح رسیده است.
اِل گرچه یکی از اولین عناصری بود که «دفتر مرگ» را در آغاز برای من هیجانانگیز کرد، اما در نهایت به یکی از ناامیدکنندهترین اجزای سریال نزول کرد. در اپیزودهای آغازین اِل طوری با نقشهای هوشمندانه جای کرا را حدس میزند و او را در تنگنا قرار میدهد که امکان ندارد برای او هورا نکشید، اما به مرور او هم به صف دیگر شخصیتهای استاتیک و خستهکنندهی سریال اضافه میشود. کسی که همهچیزش به یک جا نشستن و شک کردن به لایت خلاصه شده است و در نهایت بدون اینکه اطلاعات بیشتری از رمز و راز او به دست بیاوریم از سریال حذف میشود. شاید یکی از دلایلی که مردم لایت را قهرمان داستان میدانند، به دلیل عقیم بودن شخصیت اِل به عنوان یک قهرمان فعال برگردد.
اِل مثل رباتی میماند که جنایات کرا به هیچوجه روی او تاثیر نمیگذارد و هرگز به قهرمانی که از لحاظ شخصی قصد دستگیری کرا را داشته باشد تبدیل نمیشود. این در حالی است که سازندگان برای اینکه کار را خرابتر کنند، در یکی از بحثبرانگیزترین تصمیماتشان، اِل را با یک کاراگاه دیگر جایگزین میکنند. در چنین شرایطی، کاراکتر جایگزین باید ویژگیها و چالشهای تازهای را برای ضدقهرمان به وجود بیاورد، اما این تغییر اصلا تغییر محسوب نمیشود. اِل میرود و جای او را یک پسربچهی جوانتر که از نظر اخلاق و رفتار و طرز فکر هیچ فرقی با قبلی ندارد پر میکند. نه خانی رفته و نه خانی آمده! بنابراین به این نتیجه میرسیم که هدف سازندگان از حذف اِل، وارد کردن داستان به مرحلهی تازهای نبود است، بلکه همهچیز به یک شوک سطحی خلاصه میشود.
میسا یکی از بیخاصیتترین و اعصابخردکنترین کاراکترهایی است که در تمام زندگیام دیدهام. میسا چنان تاثیر منفیای روی کیفیت کلی «دفتر مرگ» میگذارد که اگر او از سریال حذف میشد، مطمئنا سریال را خیلی خیلی بیشتر دوست میداشتم. «دفتر مرگ» بهطرز عجیبی ضدزن است. یعنی ما در طول کل سریال دوتا شخصیت زن بیشتر نداریم، اما هر دو به شکلی تهوعآوری به عنوان زنانی طراحی شدهاند که انگار فقط برای خدمت در رکاب مردان به دنیا آمدهاند. مثلا همین میسا طوری عشق و توجهی لایت را طلب میکند و طوری قربان صدقهی او میرود و طوری حرفها و دستورات او را بدون لحظهای تردید اجرا میکند که بعضیوقتها به چشمان و گوشهایتان شک میکنید.
برای توصیف «دفتر مرگ»، «تنبل» است. «دفتر مرگ» در کندو کاو در مسائل پیچیدهای که قدرت کشتن انسانها در ابعادی وسیع را به همراه میآورد، تنبل است. در شخصیتپردازی اصولی و متقاعدکنندهی کاراکترها تنبل است و با توجه به اینکه اکثر صحنههای سریال با عکسهای بیحرکت و تکان دادن دوربین سرهمبندی شده است، در طراحی انیمیشنها هم تنبل است.
2019-07-20 04:10:11
مشاهده پست
احمق زومجی سایتی است که است هم در سینما و گیم کارشناس هستند و زومجی معتبرین سایت ایران است
2019-07-19 18:11:39
مشاهده پست
خب دوستان سایت زومجی معتبرتین سایت در فیلم انیمیشن و فیلم است از طرفی انیمه دث نوت نه تنها داستان بی منطق بدون فلسفه است انیمه دث نوت بخش کارگاهی بی منطق مسخره ای هم دارد از خیلی جهت ها انقدر مشکل دارد که هر چی بگم کم است. شخصیت پردازی در حد صفر است شخصیت فرعی مترسک و شخصیت پردازی ثابتی دارند دیگر شخصیت ها خیلی ضعیف است فقط لایت شخصیت پردازی خوبی دارد کلا انیمه فقط موسیقی جذابی دارد
افراد که انیمه شاهکار میدانند افرادی هستند سن پایینی دارند و کلا هیچ تجربه ای در بخش سینما و سریال های جهان ندارد
2019-07-19 18:09:05
مشاهده پست
اگر میخواهید بدانید چرا انیمه death note خیلی ضعیفه نقد و بررسی سایت زومجی را بخوانید
2019-07-18 14:11:22
مشاهده پست
یکی از بهترین فیلم های تاریخه خودت احمق هستی که هیچی از فیلم نمی فهمی
2019-07-17 08:23:01
مشاهده پست
انیمه انقدر که فکر میکنید خوب نیست خیلی مشکلاتی در بخش داستانی و شخصیت پردازی دارد و با شاهکار های تاریخی مثل بریکینگ بد قابل مقایسه نیست
2019-07-17 04:42:10
مشاهده پست
به نظر من یکی از بهترین انیمه های تاریخ بود
می تونید نقدش را از اینجا بخونید
zoomg.ir/2017/9/7/186028/a-silent-voice-review
2019-05-08 10:11:49
مشاهده پست