alik
تاریخ عضویت : بهم ۱۳۹۶
فیلم های مورد علاقه alik
فیلمی در لیست علاقه مندی خود ندارد
آخرین نظرات alik
سریال نسبتا خوبی بود قسمتهایی که جورج کولونی بازی کرده خوب بود
در کل طنز تلخی داره جوری نیست که قهقه بزنید
2019-09-29 20:22:11
مشاهده پست
قسمت 6 فصل 2 واقعا خوب بود و فرضیه جالبی ارائه داد از دنیای پس از مرگ کلا سریال قوی هست
2019-09-22 10:05:53
مشاهده پست
«دومینو» که بیش از هر چیز دیگری با پروسهی تولیدِ پُرمشکلش شناخته میشود، خیلی بیسروصدا سر از شبکهی خانگی در آورد. این فیلم نهتنها از کمبود بودجه رنج میبرده، بلکه ظاهرا بدون تایید یا نظارتِ دیپالما، دستکاری شده است. بااینحال، کماکان در حال صحبت کردن دربارهی فیلمی از دیپالما هستیم. آنقدر از چشماندازِ دیپالما در محصولِ نهایی باقی مانده است که نشان بدهد این فیلم پتانسیل بدل شدن به یک شاهکار در پایانِ دورانِ کاری کارگردانش را داشته است و اثرانگشتِ دیپالما آنقدر در فیلم دیده میشود که باعث شود باور کنیم که این فیلم با بودجهی بیشتر و شرایطِ ساختِ مناسبتر میتوانست به تریلرِ سراسرِ منسجمی تبدیل شود. داستانِ فیلم به یک مامورِ پلیسِ دانمارکی به اسم کریستین تافت (نیکولاس کاستر والدو) میپردازد که درگیرِ توطئهی پیچیدهای سرشار از دروغ و خیانتهای یک مامور سازمان سیا میشود. دراینمیان، تنها چیزی که کریستین به آن فکر میکند این است که همراهبا همکارش با بازی کریس ون هوتن، انتقامِ قتلِ همکارشان را بگیرند. گفته میشود که «دومینو» در ابتدا بیش از دو ساعت بوده که زمانش در تدوینِ فعلی به ۸۹ دقیقه کاهش یافته است. این موضوع اگرچه به نابودی شخصیتپردازی و تعاملاتِ کاراکترها منجر شده، اما ستپیسهای فیلم که اصلِ جنس هستند را دستنخورده باقی گذاشته است.
2019-09-21 07:34:52
مشاهده پست
اسپوسل
هر قسمت سریال با منولوگ های قابل تاملی از شخصیت هانا شروع و با منولوگی از اون به پایان میرسه .
سریالی تینیجری که به هیچ وجه تینیجری نبود,
به شدت تاثیرگذار و دردناک بود,به مسئله بسیار مهمی پرداخته بود که در جامعه کمتر بهش توجه میشه اونم سلامت روانی جوانان هستش,بازه سنی 16 تا 20 بازه ی بسیار مهم و تعیین کننده و پر التهابی برای یک ادم هست که خود من هم تجربه کردم ,شاید نگاهم یه جاهایی به هانا بیکر نزدیک باشه, ولی اونقدر ضعیف نیستم که خودم رو از بین ببرم ,درواقع اگر زندگی که پر از چیز های عجیب و شگفت انگیز هست ارزش زیستن نداره پس مرگ وخودکشی هم فاقد شعور و ارزش هست ,با اینکه یک پوچگرا هستم و نگاه تیره ای به زندگی دارم ,این سریال واقعا یک کلاس روانشناسیه که میشه ساعت ها دربارش حرف زد,بی توجهی و نادیده گرفتن دیگران,خرد کردن شخصیت افراد و درنظر نگرفتن عواقب کارهامون و خودبینی مهم ترین مسائلی بود که میشه بهش اشاره داشت و سریالیه که همه از سن 16 تا 100 سال لازمه نگاهش کنن چه یک جوونی مث من که درحال جنگ با افسردگی ها و در کل موانع و اصل زندگی هست و با شخصیت های سریال همزادپنداری میکنه و با وجود دردناک بودن سریال احساس ارامش میکنه و چه یک پدر یا مادر که مسئول تربیت فرزندشه و برای مثال اگه فرزندش دچار افت تحصیلی شد به جای تحقیر و سرزنش کردن فرزندش باید بشینه و ازش بپرسه اصلا حالت با زندگی و خونوادت خوب هست؟
کاش تابو های موجود در جامعه ایران وجود نداشت و ما میتونستیم این سریال رو با والدین ببینیم و بیاموزیم که امیدوارم اگه بعضی ها میتونن این کارو انجام بدن..چه حرف مسخره ای زدم ما حتی عشق ورزدین و بوسه عاشقانه رو نمیتونیم از پدرومادر یاد بگیریم چون میگن بی ادبیه و زشته ولی میتونیم شاهد دعواهاشون باشیم مثلا میتونیم تو خیابون دار زدن یک انسان رو با هم ببینیم ولی یک فیلم اموزشی رو نه...
((به هر حال این سریال رو ببینید و بیاموزید ولی خودکشی نکنید...))
در پایان این پست رو با یه دیالوگ ساده و اما تاءمل برانگیز از سریال تموم میکنم:
-I LOVE YOU.HANNAH
-WHY DIDNT YOU SAY THIS TO ME WHEN I WAS ALIVE?
-(دوستت دارم هانا)
-(چرا وقتی زنده بودم اینو بهم نگفتی؟)
2019-08-23 16:59:06
مشاهده پست
واقعا عجیبه. هنوز خبری از زیرنویس قسمت ۸ سریال Mindhunter نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
2019-08-23 16:55:45
مشاهده پست
دهنمون رو سرویس کردید چرا زیرنویس قسمت 8 رو ندادید 9 رو دادید؟
مغزتونو
2019-08-23 12:43:33
مشاهده پست
خطر لو رفتن داستان... دوستانی که ندیدن فیلم رو پیشنهاد میکنم ادامه مطلب رو نخونن
پایان فیلم :
در جایی از فیلم شخصیت ها متوجه میشوند که به جایی که هستند تعلق ندارند . اِم از خونه بیرون میرود و با واقعیت های مجازی زیادی روبهرو میشود و تا اینکه به یک واقعیتی میرسد که خودش در آن خوشحال است . او تصمیم میگیرد تا اِمِ آن واقعیت را نابود کند و خود را جای او بزند تا وقتی شهاب سنگ عبور کرد او همانجا گیر کند . او خودِ دومش را در صندوق عقبِ ماشینش حبس میکند و وارد خانه میشود . بقیه ی افراد به بیرون خانه میروند تا شهاب سنگ را تماشا کنند . در همان زمان یک ام وارد توالت میشود . اِمِ اول میرود و یک ضربه به سر او میزند و او بیهوش میشود . اِمِ اول وقتی از توالت بیرون می آید و از حال میرود . صبح از خواب بلند میشود و بیرون میرود و دوس پسرش را میبیند . او میگوید که انگشترش را در توالت پیدا گرده درحالی که یک انگشتر دیگر به دست اِم است . تلفن کوین زنگ میخورد و او میگوید " عجیب است . تو داری بهم زنگ میزنی " اوگوشی را بر میدارد و نگاهی عجیب به اِم میکند و فیلم تمام میشود ...
از این پایان چه میتوان برداشت کرد؟ در این واقعیت 3 اِم وجود دارد؟ اگر آن اِمی که در توالت بوده همان اِمِ دوم باشد , پس کسی که به کوین زنگ زده که بوده؟ آیا اِمی که به کوین زنگ زده همان اِمِ درون صندوق عقب است و اِمِ درون توالت یک اِمِ سوم بوده ؟
کارگردان فیلم حتما میخواسته که کسی پایان فیلمش را نفهمد و موفق هم شده ...
2019-08-04 18:21:47
مشاهده پست
یادش بخیر یه زمان این فیلمها رو برنامه سینما یک نشون میداد جمعه ها اما الان چی؟
هیچ برنامه سینمایی توی تلویزیون نیست ..
یه زمان صد فیلم و سینما یک و سینما ماورا شبکه چها بودن الان هیچچچچچچچ
2019-07-31 17:49:34
مشاهده پست
ضعیف از فیلمنامه گرفته تا اب بستن کارگردان به فیلم فقط برای طرفداری دو اتیشش شاید جالب باشه
2019-07-31 15:47:47
مشاهده پست
مستند (فریبکار) از لحاظ فرمی یکی از متفاوتترین، از لحاظ اجرای ایدهآلِ مضمونش یکی از هنرمندانهترین و از لحاظ کاری که با مخاطب میکند، یکی از شوککنندهترین فیلمهای قرن بیست و یکم است. این درحالی است که با یک مستند تقریبا ناشناخته طرفیم که خیلیها ممکن است آن را ندیده باشند. بنابراین وقتی این فیلم را این اواخر کشف کردم، خودم را موظف کردم تا آن را به بقیه هم معرفی کنم و چند کلمهای دربارهی پیچیدگی مدهوشکنندهی این فیلم صحبت کنم. مسئله این است که «فریبکار» که دربارهی مردی فرانسوی است که خودش را به جای پسر گمشدهی خانوادهای امریکایی جا میزند، ممکن است در نگاه اول فقط یک «مستند» معمولی به نظر برسد. منظورم از «هوشمندی» این است که لیتون متوجه شده که برای بیرون کشیدن تمام عصارهی دراماتیک و معنایی سوژهاش باید چارچوب کلی یک فیلم مستند را بشکند. به خاطر همین است که این روزها وقتی به فهرست بهترین درامهای روانکاوانه سر بزنید، مطمئنا اسم «فریبکار» را نیز خواهید دید. فیلم خیلی آدم را چه از لحاظ تغییرات فرمی و چه از لحاظ مضمونش یاد مستند «کلوز آپ» عباس کیارستمی میاندازد. آنجا هم اگرچه به هوای تماشای یک مستند سراغ فیلم میرویم، اما به مرور با ترکیبی از فیلمهای واقعی و بازیشده روبهرو میشویم که از جایی به بعد نمیتوانیم خط جداکنندهی آنها را پیدا کنیم. در «فریبکار» هم لیتون به شکلی داستانش را کارگردانی کرده که در پردهی نهایی فیلم طوری مچ تماشاگر را میگیرد و چنان مضمون قصهاش را روی خودِ تماشاگر اجرا میکند که هیچوقت لحظهی رودست خوردن از فیلم را فراموش نخواهید کرد و تا مدتها به خاطر واکنشتان عذاب وجدان خواهید گرفت. عذاب وجدان برای چی؟؟؟ بیشتر از این توضیح نمیدم تا این مستند زیبارو خودتون ببینید و لذت نهاییش رو از دست ندید.
2019-07-20 18:51:05
مشاهده پست
بازی نقش اول فیلم هم بسیار خوب بود کسانی که میگن بد بود توقع داشتن طرف همه رو توی فیلم میزد لت و پار میکرد تا بشه قهرمان داستان که در اینصورت با دنیای این فیلم در تضاد کامل بود
2019-06-21 19:06:22
مشاهده پست
اتفاقا بسیار خوب از پس نقش بر اومده بود مگر اینکه شما انتظار دیگه ای داشته بشید ازش اتفاقا یکی از نقاط قوت بازی نقش اول فیلم بود
2019-06-21 19:04:15
مشاهده پست
فیلم خوبی که حتمت برای فهمیدنش باید یکی دوتا تحلیل ازش خوند
موضوع متفاوت و جالبی که با کارگردانی خوب یه فیلم نمیگم شاهکا ر اما یک فیلم خوب رو در پی داشت موزیک متن زیبایی هم داشت مخصوصا موزیک پایانیش
2019-06-21 19:03:04
مشاهده پست
قسمت 5 واقعا پشم ریزون بود و غافل گیر کننده بعد از تموم شدن قسمت 5 چند دقیقه به مانیتور خیره مونده بودم
2019-06-20 17:00:47
مشاهده پست
دوستانی که میگن این سریال کپی وست وورد هست باید بگم که این سریالف دوسال قبل از وست وورد ساخته شده
2019-06-19 13:24:11
مشاهده پست
میتونم بیشتر از 50 تا فیلم خوب رو بگم که از 50 فیلم اول imdb هم قویتره
2019-06-04 16:18:23
مشاهده پست
سلام ببخشید تحلیل فیلم خاطرات یک قتل از همین کارگردان بود اشتباه اینجا فرستادم
2019-06-02 18:04:07
مشاهده پست
واقعا معنای جنایی و معمایی رو بعد از دیدن این فیلم میشه کاملا درک کرد یه فیلم جنایی عالی بدون ادا و اطوارهای کلیشه ای مربوط به اینجور فیلمها به جرات میتونم بگم این فیلم یکی از بهترین فیلمهایی هست که تو عمرم دیدم این فیلم همه چیش به جا بود بهترین تو ژانر معمایی بهترین تو ژانر قاتل سریالی بهترین فیلم براساس واقعیت همه چیش به جا بود با اینکه طولانی بود ولی تا اخر میکشوند بیننده رو و یه جاهایی شاید اشکتونم دربیاره و تو سکانس اخر دیوونت میکرد و به قول محسن چاوشی ی دنیا سوالو تو سینه ات میذاره .
فیلم یکی از بهترین پایان بندی های تارخ سینما رو داره بدون شک
فرض کنید هانکه تو فیلم پنهان نشان میداد که ویدیوها را چه کسی گرفته، در روبان سفید" نشان میداد اتفاقاتی که در دهکده افتاده تقصیر که بوده، در "بازی های مسخره" نشان میداد که آن دو جوان به چه دلیل این کار ها را انجام میدهند. حالا تصور کنید که بونگ جون هو در "خاطرات قتل" نشان میداد قاتل کیست ...
گاهي اوقات بعضي از حقايق بازگو نشده تبديل به راز جاودانگي يك اثر ميشن آخرین صحنه ی استثنائی فیلم این بودکه نشونن داد یه پلیس که در ابتدا حتی حوصله ی گرفتن قاتلو نداشت بعداز اون همه سال تبدیل شد به آدمی که هنوزم دلش می خواد قاتلو بشناسه اون همه زحمت کشیدن هی گفتن فلانی قاتله چون دستش خیلی نازه یا اون یکی چون کفشش شبیهه....
ولی در پایان حقیقت گمشده ای که مدت ها به دنبالش بود رو از زبون یه بچه(نمادپاکی که در تضاد با جریان داستان هست)شنید......
که راز جاودانگی این فیلم هم در دیالوگ اخر فیلمه که همون دختر بچه در جواب پلیس که ازش سوال میکنه قاتل و دیدی چه شکلی بود؟
و در جواب دختر بچه میگه : قیافه ساده و معمولی داشت! کل پیام فیلم تو همین یه جمله خلاصه می شه : آدم هایی که با قیافه هایی ساده، در عین سادگی می توانسته اند ذات ترسناک خودشان را در لحظاتی خاص نشان دهند.
2019-05-30 19:09:24
مشاهده پست
واقعا معنای جنایی و معمایی رو بعد از دیدن این فیلم میشه کاملا درک کرد یه فیلم جنایی عالی بدون ادا و اطوارهای کلیشه ای مربوط به اینجور فیلمها به جرات میتونم بگم این فیلم یکی از بهترین فیلمهایی هست که تو عمرم دیدم این فیلم همه چیش به جا بود بهترین تو ژانر معمایی بهترین تو ژانر قاتل سریالی بهترین فیلم براساس واقعیت همه چیش به جا بود با اینکه طولانی بود ولی تا اخر میکشوند بیننده رو و یه جاهایی شاید اشکتونم دربیاره و تو سکانس اخر دیوونت میکرد و به قول محسن چاوشی ی دنیا سوالو تو سینه ات میذاره .
فیلم یکی از بهترین پایان بندی های تارخ سینما رو داره بدون شک
فرض کنید هانکه تو فیلم پنهان نشان میداد که ویدیوها را چه کسی گرفته، در روبان سفید" نشان میداد اتفاقاتی که در دهکده افتاده تقصیر که بوده، در "بازی های مسخره" نشان میداد که آن دو جوان به چه دلیل این کار ها را انجام میدهند. حالا تصور کنید که بونگ جون هو در "خاطرات قتل" نشان میداد قاتل کیست ...
گاهي اوقات بعضي از حقايق بازگو نشده تبديل به راز جاودانگي يك اثر ميشن آخرین صحنه ی استثنائی فیلم این بودکه نشونن داد یه پلیس که در ابتدا حتی حوصله ی گرفتن قاتلو نداشت بعداز اون همه سال تبدیل شد به آدمی که هنوزم دلش می خواد قاتلو بشناسه اون همه زحمت کشیدن هی گفتن فلانی قاتله چون دستش خیلی نازه یا اون یکی چون کفشش شبیهه....
ولی در پایان حقیقت گمشده ای که مدت ها به دنبالش بود رو از زبون یه بچه(نمادپاکی که در تضاد با جریان داستان هست)شنید......
که راز جاودانگی این فیلم هم در دیالوگ اخر فیلمه که همون دختر بچه در جواب پلیس که ازش سوال میکنه قاتل و دیدی چه شکلی بود؟
و در جواب دختر بچه میگه : قیافه ساده و معمولی داشت! کل پیام فیلم تو همین یه جمله خلاصه می شه : آدم هایی که با قیافه هایی ساده، در عین سادگی می توانسته اند ذات ترسناک خودشان را در لحظاتی خاص نشان دهند.
2019-05-30 19:05:03
مشاهده پست
در بیشتر صحنههای فیلم جف را در کنار والتر میبینیم که مشغول بحثهای پایانناپذیر درباره چگونگی انجام عملیات هستند.اما عملا به جای نتیجهگیری درست وقت خود را با فحش دادن به هم تلف میکنند و سرآخر هم جز خراب کردن کاری بعد از دیگری به نتیجهای نمیرسند.یکی از بهترین شوخیهای از این دست حضور دانی در کنار آنهاست که مرتب بین حرفهای آنها پرانتز باز کرده و چیزی اضافه میکند و همیشه هم با جواب خفهشوی والتر روبهرو میشود.این شخصیت تنها کسی است که سکته قلبیاش احتمالا به این علت که یکبار موفق نشده تمام بولینگها را سرنگون کند!والتر را دچار تأسف و ناراحتی میکند.
بازی بولینگ بدون اینکه هیچ نقشی در روایت داشته باشد مرکز ثقل اصلی فیلم است.بسیاری از صحنههای فیلم در باشگاه بولینگ اتفاق میافتد و شوخیها هم حول آدمهای حاضر در آنجا دور میزند.تنها عالم تشخص جف،بولینگ است.(در یک شوخی،افسر پلیس تنها کارت شناسایی را که در کیف جف پیدا میکند،کارت عضویت او در باشگاه بولینگ است).با اینحال ما هیچوقت او را در حال بازی نمیبینیم و در عوض شاهد انواع و اقسام بولینگبازها و حرکت دائمی دوربین روی توپ بولینگ که به سوی هدف پرتاب میشود،هستیم.جف و والتر همه تصمیمات خود را در باشگاه بولینگ میگیرند. کوئنها با رویکردی هجوآلود بولینگ را به مرکز اصلی شوخیهای فیلم تبدیل میکنند.از تأکید فراوان روی اجزای بدن بازیکنها در حین پرتاب توپ گرفته تا آوردن موسیقی جیپسی کینگ بر روی حرکات یک بازیکن اسپانیایی و ساختن یک کلیپ در میانه فیلم تا نهایتا کابوس جفری در اواخر فیلم که در آن خود او به مثابه یک توپ بولینگ به پرواز درآمده و به سوی هدف پیش میرود.
در این فیلم هم مثل سایر فیلمهای کوئنها شوخیها نه در خدمت روایت بلکه روایت در خدمت شوخیها قرار گرفته است.انگار برادران کوئن موقع نوشتن فیلمنامه یکبار بهطور سنتی همه چیز را نوشتهاند و بعد سعی کردهاند هر صحنه را تا جای ممکن هجو کنند و یا نکته مسخرهای در آن بگنجانند. بعضی از صحنههای هجوآمیز گاه هیچ نقشی در روند قصه ندارند و تنها به قصد مسخرگی در آن گنجانده شدهاند مثل جایی که در آن،دختر لبافسکی،جف را سراسیمه به خانهاش میخواند و بعد به جای صحبت کردن با او شروع میکند به خندیدن بیوقفه در گوشی تلفن.لبافسکی بزرگ در جایی قرار میگیرد که آنرا میتوان چیزی میان یک کمدی روشنفکرانه و یک فیلم عادی خندهدار اشتباه گرفت.همین بازی زیرکانه است که فیلمهای برادران کوئن را در جشنوارهها موفق میسازد و آنها را در شمار فیلمسازهای متفاوت درمیآورد.
2019-05-27 16:22:14
مشاهده پست
خواهش میکنم
بله واقعا سریال بسیار عمیق و خوبیه حتی با پایانی بهتر از لاست که دوستان مقایسه میکنن
2019-05-26 18:41:48
مشاهده پست
یک درام معمایی فوق العاده زیبا که شخصاً از هر لحظه اش تا به اینجا لذت برم. تیم کارگردانی و فیلمنامه نویس و بازیگرها واقعاً تمام هنر خودشون رو در این سریال بکار گرفتند.
یه دست مریزادم به نویسنده ی این داستان آقای پروتا بگیم که عجب داستانی نوشتن و زندگی روزمره ی ما انسانها رو با یه المانه ساده اما هوشمندانه به چالش کشیدن.
هر لحظه ضرب آهنگی که من رو با خودش می کشونه ،، من رو جزو این مردم می کنه ، مردمی که سوال هایی بی حواب دارند ، سوال هایی که جوابی که جز خلا ندارند و این هیچ ، دلیلی برای این غریزه ی زندگی و ادامه دادن نمی ده ، و فریاد وفریاد برای آینده ای که هر روز آن شکست را به همراه داره و هیچ وقت ، هیچ چیز قرار نیست ..
من اول این سریال رو به چشم این که قراره مثل سریال لاست خط داستانی مشخص داشته باشه نگاه می کزذم، ولی بعدش فهمیدم نباید توو دیدن همچین سریالی عجول باشم یا منتظر یه اتفاق بزرگ! با این که داستان حول محور اتفاق 14 اکتبره - ناپدید شدن مردم - ولی این فقط بهونه ای برای ورود به اتفاقات زندگی آدمهاست.
این سریال رو باید لمس و با لحظه لحظه ش ارتباط برقرار کرد، یکی از نکات پررنگ سریال اینه که شما رو توو چالش های مذهبی قرار می ده، مثلن عکس العمل آدم ها نسبت به اتفاقات بد زندگیشون چجوریه، آیا خدا رو مقصر می دونن یا این رو جزوی از تقدیرشون می دونن؟ و به نظر من این سریال به شدت یک سریال مذهبیه، این که اعتقاد نداشتن به خدا چطوری آدم رو گمراه می کنه چیزیه که توو سریال مشهوده، در آخر نکته ی مثبت سریال اینه که شما میفهمین چجوری می تونین توی شرایط سخت، خودتون رو پیدا کنین...
تیم بازیگری خوب فیلم برداری فوق العاده با سکانس های زیبا.
موسیقی متن عالی
2019-05-25 18:32:23
مشاهده پست
18 سالم بود که برای اولین بار این فیلم رو از سینما 1 تماشا کردم سال 1383 بود اگر اشتباه نکنم عاشقانه ای که نتونستم حتی لحظه ای چشم ازش بردارم. سکانس پایانی فیلم سانسور شده بود و نمیتونستم حدس بزنم توتو داره تو سینما چه فیلمی رو نگاه میکنه، فکر میکردم داره فیلمی که از النا گرفته بود رو تماشا میکنه. هر طوری بود نسخه وی سی دی فیلم رو تهیه کردم، وقتی سکانس پایانی رو دیدم هیچ چیزی نمیتونستم بگم. سینما پارادیزو تصویر زیبای عشقی است که پایانی ندارد.
این اثر را چطورمیشه برای کسی که با سینما گره نخورده توصیف کرد؟ چه باید به او گفت؟ بگوییم یک شاهکار نئورئالیست ایتالیا؟ بگوییم فیلمی در رثای سینما؟ بگوییم تمام خاطرات تمام و ناتمام کارگردان که به تصویر کشیده شده؟ بگوییم زندگی؟ بگوییم هنر؟ بگوییم سینما؟ بگوییم عشق؟یا بهتر است بگوییم عشق به سینما، به زندگی، به هنر، به کار، به هدف، به دختری زیبا...
جوزپه تورناتوره چه زیبا زندگی خود را به نظم کشیده در قالب سینما. چه زیبا خاطراتش را به تصویر درآورده و زندگی ای که ذره ذره تجربه اش کرده به مخاطب می چشاند. در سکانس پایانی خودش را در پشت پروژکتور قرار می دهد و تیر خلاص را می زند و به نوعی فریاد می کشد که این منم! سالوادوره دِ ویتا، (که به ایتالیایی به معنای زندگیست) منم! عشقم را در سینما جستجو کردم و سینما عشقم را زمین زدو چه وادی خطرناکیست هنر...و چه نزدیک است فاصله ی عشق، حسادت، تلاش... و زندگی چه داستان ها که دارد با شخصیت های ریز و درشت و کوچک و بزرگش..بازی ها زنده اندفرقی با واقعیت ندارند.موسیقیِ معجزه گرِ استادموریکونه هارمونی فیلم را راه می اندازد.
داستان فیلم، نئورئالیست را زنده می کند و کارگردانی تورناتوره سینمای کلاسیک هالیوود را. شاید این کار به خاطر همان عنصریست که در داستان هم نهفته و در سکانس آخر مشهود است. این که سینما زبانی جهانیست و مخلوطی که ایتالیا و آمریکا فرقی در آن ندارند. تورناتوره نیز ساده، به زبانی جهانی داستانش را بیان می کند و از مخاطبش، هم لبخند می گیرد، هم تعجب و هم اشک!
2019-05-20 17:22:58
مشاهده پست
تا اینجای کار دوقسمت اول عالیییییی بوده حتی از گات و برکینگ بد هم شرع خیلیی قویتری داشته با اینکه اکشن نیست اما کلا ادما میخکوب میکنه
2019-05-17 21:33:32
مشاهده پست
نکته‼️(kyle chandler بازیگر این سریال، بازیگر اصلی سریال "Early Edition" که تو ایران با نام "در برابر آینده" پخش میشد. گفتم روح نوستالژیکتون تازه بشه)
داستان با یک منولوگ زیبا از kyle chandler شروع میشه که میگه : ما آدمهای بدی نبودیم ولی یه کار بد تو زندگیمون کردیم.
یک درام قوی با شخصیتهای واقعی و قابل لمس.خیلی جالبه در تمام این سریال شاید فقط اکثر شخصیتها انسان های نفرت انگیز و شدیدا خود محورند.ریتم سریال خیلی کنده و بیننده تا اپیزود آخر با تمام ابعاد این شخصیتها با جرییات آشنا میشود و به راخنی میتواند بر اساس اخلاقیات خود روی این خانواده قضاوت کند. داستان سریال از زبان kyle chandler روایت میشه که نحوه روایت داستان هم به نوبه خودش متفاوت وجالبه. دیدن این سریال زیبا رو از دست ندید.
2019-04-21 10:34:24
مشاهده پست
بدون شک یک شاهکار به یادماندنی با بازی فوقعالعاده فونیکس و سیمور هافمن فقید
2019-03-26 16:15:29
مشاهده پست
سریال خوب و مفهومی هست و بیشتر دیالوگ محور هست و یک تم راز الود هم داره پس دنبال اکشن نباشید توش زیاد و اگر به مفاهیم عمیق زندگی علاقه دارید ببینیدش
2019-03-22 09:02:16
مشاهده پست
این سریال شاهکار در سه فصل به پایان رسیده
اون هم با پایانی خیره کننده غافلگیرانه و فوق العاده زیبا
2019-01-04 10:57:05
مشاهده پست
این سریال شاهکار در سه فصل به پایان رسیده
اون هم با پایانی خیره کننده غافلگیرانه و فوق العاده زیبا
2019-01-04 10:56:44
مشاهده پست
این رسریال شاهکار در سه فصل به پایان رسیده
اون هم با پایانی خیره کننده غافلگیرانه و فوق العاده زیبا
2018-11-28 18:40:21
مشاهده پست
بدون شک جزو سه سریال برتر توی ژانر هیجان انگیز
خیلی خوب بود لذت بردیم
2018-11-25 18:07:05
مشاهده پست
موزیکم متن و تدوین عالی سریال در کمنار تصویر برداری خوب و بازی خوب وندام واقعا باعث میشه این سر یال جزو سریالهایی قرار بگیره که ارزش دیدن داره
2018-11-21 17:59:17
مشاهده پست
این فیلم چقدر درد داشت ...جیمی چه باطن سخیفی داشت..شان چه شخصیت خاکستری داشت.
دیو چه روح زخم خورده ای داشت..همسر دیو چه قضاوت ظالمانه ای داشت..و ایستوود عجب کارگردانی داشت.
سه دوست ، با زخمی تلخ در کودکی .
زخمی که آینده ی هموشنو تغییر داد ، تنها بخاطر حک کردن اثری از خود روی سیمان تازه زده شده ...
" شان پن " خلافکار سابقی که گذشته اش را نمی تواند کنار بگذارد و همواره عذابش میدهد.مغازه داری که سعی میکند پدری خوب برای دخترانش باشد اما گذشته رهایش نمی کند .
" تیم رابینز " که دیگر اوج دلسوزی را از هر بیننده ای جایزه می گیرد . تنها فرد همیشه قربانی چه قربانی دوستان ، چه قربانی روزگار ، چه قربانی همسربا وجود تمام درد سهم او شده ، کسی دردهایش را تسکین نمی کند ، کسی حرف هایش را باور نمی کند
کسی صداقتش را نمی بیند ، کسی خوب بودنش را با وجود از بین رفتن کودکی نمی بیند .
حتی شان پن که مظلوم بودن او را بیشتر از هر کسی می داند ، مظلومیتش را نمی بیند و ...گرچه کلینت ایستوود بیشتر ما را به تماشای فیلم های تلخ و تراژیک مهمان می کند ، اما رودخانه ی مرموز شاید ، بهترین فیلم او در مقام کارگردان باشد .
فیلمی که اسکار نقش اول (برای شان پن) و اسکار نقش مکمل ( تیم رابینز ) باهم گرفت ، شاید پایانش اشک شما را درآورد در هنگامیکه اسیر تعلیق هستید و بیننده ی تدوین موازی ، در اولین بار تماشا ....یه موقع هایی هست که درسته که بازیگر به دوربین نگاه نمیکنه ولی من بیننده با خودم میگم اون میدونه که سر صحنه است و دوربین play و هر لحظه کارگردان ممکنه cut بده ،ولی این فیلم ،جوری بازی کردن که واقعا انگار نه سر صحنه اس نه دوربین وجود داره ،دارن نقش زندگی میکنن ،البته طولی هم نمی کشه که دست بیننده رو هم می گیره و میبره قلب اتفاقا.احساسات و عواطف وقضاوتهای گوناگون افراد تو فیلم ،آدمو واقعا مجذوب میکنه.مرد بودن ،همسر بودن دوست و شرایط مختلف و وظایف نسبت به شرایط ،کذشته ،تاثیر گذشته در زندگی ،حال ،آینده.حتما ببینید.حتما.
2018-10-22 16:23:16
مشاهده پست
یک کمیکبوک مرموز و کالت که طبق شایعات بزرگترین فاجعهی قرن را پیشگویی میکند ناخواسته به دست افرادی معمولی میافتد. اما بهزودی سازمانی به نام «شبکه» به دنبال این افراد میافتد تا به هر قیمتی شده این کمیکبوک را به دست بیاورد..
فروشگاهی خلوت... دو مرد مشکوک وارد میشوند و دوسه نفر مشتری حاضر در سالن را بهراحتی آب خوردن میکشند و بعد از پرسشی بیجواب دربارهی محل اختفای یک شخص ناشناس، فروشنده را هم به قتل میرسانند. اما هنوز یک نفر در مغازه باقی مانده... پسرکی خردسال که زیر یک میز پنهان شده و دیری نمیپاید که یکی از دو مرد مشکوک او را مییابد و با لبخندی زهرآگین نگاهش میکند و...
این سکانس کوبنده و هراسآور، طلیعهی فصل نخست سریال آرمانشهر است. با شنیدن یا خواندن واژهی «آرمانشهر» (و در اصل «اتوپیا») قاعدتاً اولین تبادر ذهنی متوجه مفهومی خواهد شد که در آموزههای اندیشمندانی مانند افلاطون و بعدها سر توماس مور در قالب این واژه تبیین شده است. اتوپیا در معنای کلی و جمعوجورش به ناکجاآبادی اطلاق میشود که یک جور نظم اجتماعی آرمانی در آن جریان دارد که البته هر یک از فیلسوفان اجتماعی متقدم یا متأخر، دربارهاش مشخصههایی متفاوت ذکر کردهاند. اگر تصور میکنید که این سریال انگلیسی محصول شبکهی چهار بریتانیا دربارهی گونهشناسیهای مربوط به مدینهی فاضله است و از فضاهای آرمانی این نحلهی فلسفی سخن میگوید، اشتباه است. عنوان سریال مربوط به فرقهای است که میخواهند از طریق یک سری عملیات موسوم به آزمایشهای اتوپیایی، دنیا را از روند رو به تباهیای که در انتظارش است خالی کنند. اما این سلسله عملیات، با ابزارهای پرمخاطرهای سروکار دارد و مقصد تلخی را جستوجو میکند. یکی از فعالان این گروه که خود جزو مغضوبین سیستم قرار گرفته است، سعی میکند از طریق نشانهگذاریهایی در یک کمیکبوک و در قالب یک داستانگویی بصری/ گرافیکی، روند و اسرار این فرقه و اهدافشان را افشا کند و از همین رو هر کس یا هر گروهی که منافعش به نوعی با این اطلاعات گره خورده است، در صدد یافتن این کتاب است؛ کتابی که به طور اتفاقی در اختیار چهار نفر که از طریق مراودات اینترنتی و طی شبکههای مجازی با هم آشنا شدهاند و از ماهیت پشت پردهی این مناسبات سیاسی خبر ندارند قرار میگیرد: یک دختر جوان که در حال تحصیل در رشتهی پزشکی است (بکی)، یک کارشناس رایانهی سیاهپوست و منزوی (نیتن)، یک بدبین اجتماعی که به دلیل توطئهپنداری هیچ شناسهی هویتیای از خود در هیچ جا باقی نگذاشته است (ویلسن)، و یک پسربچهی ۱۱ سالهی کنجکاو (گرانت). این چهار نفر در تنگنایی شوکآور قرار میگیرند که با ورود دختری به نام جسیکا هاید (که فرزند یکی از همان فعالان فرقهای است و اینک در حال گریز به سر میبرد) به جمعشان، درام وارد فاز اصلی خود میشود و در مواجهه با خردهداستانهای دیگر متن (یک کارشناس اداری رشتهی بهداشت که درگیر فضای مافیایی/ سیاسی/ تجاری میشود، دختر ۱۰ سالهای که صرف دوستی با گرانت او را وارد موقعیتی بغرنج و تلخ میکند، مأمور اطلاعاتیای که در صدد کمک به گروه چهارنفرهی شخصیتهای اصلی داستان است و...)، روندی تصاعدی را در تعلیقپروری و هیجانزایی دراماتیک میپیماید. این موقعیت در برابر موقعیت دیگری که عبارت از فعالیت مستمر و پیگیر گروههایی تروریستی (همان دو نفر مشکوک که در آغاز این یادداشت به آنها اشاره شد) است، چالشی پویا ایجاد میکند. پیتر (با بازی خوب نیل مکسل) در رأس این گروه جمعوجور تروریستی است که در تعقیب کتاب کمیک و نیز جسیکا هاید، بهسهولت به قتل زن و مرد و بچه دست میزند، اما در فرجام مشخص میشود که گذشتهی این آدم نامتعادل که حتی در راه رفتن و ایستادن هم نوعی لختی و ناموزونی دارد، تا چه میزان در شکل دادن به موقعیت نابههنجار کنونیاش نقش داشته است
2018-09-26 17:45:42
مشاهده پست
سریال آرمانشهر پایهی درام خود را بر مایهی توطئه نهاده است. در آغاز که بین برخی از کاراکترها صحبتهایی دال بر مناسبات پشت پردهای و عامدانهی برخی بحرانهای اجتماعی توسط دولتهای بزرگ یا باندهای ذینفوذ مافیایی به عمل میآید، این ایده چندان جدی گرفته نمیشود و طعنههایی معطوف به توهمپنداری بر اساس آن ابراز میشود، ولی رفتهرفته اوضاع چنان درگیر با حرکات مشکوک و پنهان میشود که به نظر میرسد طبق دیدگاه مؤلفان سریال، کوچکترین تحولی در هر نقطه از جهان، برآیند توطئههایی معطوف به بهرهبرداریهای اقتصادی و سیاسی است. مهمترین توطئه در بافت دراماتیک سریال آرمانشهر، فعالیت پیرامون تولید و توزیع یک نوع ویروس است که ورای جاروجنجالهای ناشی از آن، هدفی بهظاهر مطلوب اما با ابزاری غیرانسانی دنبال میشود. اینجا است که این سؤال فلسفی مهم متبادر میشود که برای وصول به آیندهای عاری از مخاطرات جهان مدرن، مناسبات اخلاقمدارانه تا چه میزان در گزینش وسیلهها و ابزار نیل به این آرمان نقش دارند؟ آیا دستیابی به اتوپیا از مسیر ماکیاولیسم ممکن است؟ آیا کشتار آدمهای بیگناه در روند گریز از اختاپوسهای مافیایی و گروههای تروریستی و شکنجهگر مجاز است؟ آیا مقابله به مثل با شکنجهگرها بر مبنای رفتار خشونتآمیز خودشان صائب است؟ آیا ناتوانسازی بخش عمدهای از جمعیت جهان به خاطر بهبود وضعیت آیندهی دنیا جواز اخلاقی و انسانی دارد؟ و از همه مهمتر آیا نگرش توطئهآمیز افراطی به تحرکات و نقشهها و اتفاقات پیرامونی توجیه منطقی دارد؟
مجموعهی آرمانشهر فضایی تاریک، دلهرهآور و ناامن را از آیندهی نزدیک جهان به تصویر کشیده است. مراودات کموبیش کنترلشدهی آدمها با هم در فضای داستانی متن و نیز رعایت فاصلهی دوربین از سوژهها و همچنین وجود چشماندازهایی لانگشاتی از گسترهی وسیع افق و تقابلش با کوچکی نمودهای انسانی مقابل آن، این حس تردید و اضطراب و نامطمئنی را افزایش میدهد. نقطهی پایانی فصل اول سریال، تمرکز بر شخصیت جسیکا و راز نهانی است که خود او هم تا به حال خبری ازش نداشته است. قاعدتاً این راز مهم، نقطهی عزیمت برای رسیدن به کانون دراماتیک فصل دوم خواهد بود؛ اگرچه در این فاصله شبکهی اچبیاو قصد دارد مقدمات تولید یک نسخهی آمریکایی از این مجموعه را با کارگردانی احتمالی دیوید فینچر - که تخصص بالایی در ترسیم کابوسهای بشر مدرن دارد - تدارک ببیند.
2018-09-26 17:44:26
مشاهده پست
به گفته ی خیلی ها این بدترین فیلم تاریخ سینماست!
میتونید از این منظرهم نگاهش کنید
2018-02-20 18:30:42
مشاهده پست
واقعا توئی ژانر دلهره آور فیلم خیلی خوبیه و حرفهای زیادی برای گفتن داره
2018-02-17 19:15:45
مشاهده پست
فیلم بسیار جالب و عجیبی! تنها یک لوکیشن داره! رازهای زیادی داره. فقط مخصوص مخاطب خاص.
فیلمی جالب و متفاوت با روایتی زیبا که خیلی از سوالات مخصوصا سولای مذهبی و نحوه شکل گیری مذهب ..دنیای باستان و غیره روبه زیبایی به چالش میکیشه.
حس شک و قضاوت رو به زیبایی هرچه تمام به تصویر میکشه .
این فیلم در واقع همه چیزو به چالش می کشه ،محشره .. این فیلم ثابت میکنه که بدون منفجر کردن ماشین و مسافرت دور دنیا هم میشه فیلم خوب ساخت کاری که تو ایران نمیکنند. با یک فیلم نامه ی منحصر به فرد.
انقدر قدرت فیلم نامه و داستان زیاد بود که تک لوکیشنی بودن فیلم و بازی های آماتوری بازیگران رو کاملا پوشش داد.
اگه دنبال اکشن و جاذبه های دیگر سینمایی هستید دنبال دیدن این فیلم نرید.
2018-02-17 16:17:50
مشاهده پست
فیلم بسیار جالب و عجیبی! تنها یک لوکیشن داره! رازهای زیادی داره. فقط مخصوص مخاطب خاص.
فیلمی جالب و متفاوت با روایتی زیبا که خیلی از سوالات مخصوصا سولای مذهبی و نحوه شکل گیری مذهب ..دنیای باستان و غیره روبه زیبایی به چالش میکیشه.
حس شک و قضاوت رو به زیبایی هرچه تمام به تصویر میکشه .
این فیلم در واقع همه چیزو به چالش می کشه ،محشره .. این فیلم ثابت میکنه که بدون منفجر کردن ماشین و مسافرت دور دنیا هم میشه فیلم خوب ساخت کاری که تو ایران نمیکنند. با یک فیلم نامه ی منحصر به فرد.
انقدر قدرت فیلم نامه و داستان زیاد بود که تک لوکیشنی بودن فیلم و بازی های آماتوری بازیگران رو کاملا پوشش داد.
اگه دنبال اکشن و جاذبه های دیگر سینمایی هستید دنبال دیدن این فیلم نرید.
2018-02-17 16:17:31
مشاهده پست
بریکینگ بد بدونشک لایق تمام تعریف و تمجیدهایی است که از آن میشود. دقت گیلیگن در جزئیات آنقدر بالاست که حسادت آدم را برمیانگیزد. خیلی ها به خوبی بریکینگ بد و والتر وایت را پدر خواندهی معاصر نامیدهاند. قسمت آخر سریال از یک بابت بسیار غمانگیز هم است، همهچیز به پایان میرسد و دیگر این شخصیتها را در قسمت جدیدی نمیبینید. گفته شده زمانی که مایکل اسلوویس آخرین قسمت سریال و آخرین دیدار والتر و اسکایلر را فیلمبرداری میکند بیصدا شروع به گریهکردن میکند و مجبور میشود چشمش را از روی چشمی دوربین بردارد. این احساس اسلوویس برای خیلی از بینندههای دیگر هم پیشآمده است. بریکینگ بد آنقدر تأثیرگذار بوده که چندی پیش نشریات آمریکایی نوشتند قاچاقچیان شیشه در آمریکا با استفاده از رنگهای خوراکی محصولاتشان را به رنگ آبی درمیآورند! یا حتی زندانیان استرالیایی به روش والتر و با استفاده از سیم برق سیگارهایشان را روشن میکنند! سالیان سال باید بگذرد که بازیگران و سازندگان این سریال بتوانند خود را از زیر سایهی بریکینگ بد خارج کنند و شاید هیچوقت نتوانند موفقیت آن را دوباره تکرار کنند. بریکینگ بد یک استثنا در دنیای سریالهاست، استثنایی که توانست بینندگان و منتقدانی با سلایق کاملاً مختلف را یکجا گرد هم بیاورد و همه را مبهوت دنیای خودش بکند. به این دنیا باید احترام گذاشت، روبروی خالقش ایستاد و اسمش را صدا زد: هایزنبرگ.
قسمت های آخر همسرش از والتز میپرسه برای چی این کارارو کردی؟
والتر این بار حقیقتو میگه : برای این که دوست داشتم این کارو!
این دیالوگ مفهوم کل سریاله , والتر وایت یه آدم سادست مثل همه ی ما اما وقتی میفهمه سرطان داره ترسشو میشکونه و برای یه بار هم که شده از راهی که براش معین شده میزنه بیرون تا یک بار در کل زندگیش خودش باشه و مجبور نباشه به همه جواب بده . هیچ سریالی به این خوبی احساسات و کلیت یک انسان جامعه ی مدرن رو نشون نمیده.
2018-02-10 12:13:55
مشاهده پست
ابتدا در رابطه با اسم سریال بگم که تاریخ ترور جان اف کندی هستش این عدد.
این سریال درام و علمی_تخیلی بر اساس رمان 11.22.63 که دست نوشته استیون کینگ است ساخته شده.
با یه پایان غافلگیر کننده و قشنگ ! هدف این سریال درباره ترور کندی نیست ! نویسنده فیلم ، روزنامه نگار نیست که دست به افشاگری بزنه از این سریال باید درس مهم تری گرفت یه درس خیلی قشنگ : نباید افسوس این رو بخوریم که چرا در فلان سال و فلان زمان ، تاریخ اینگونه رقم خورده ، و نباید افسوس بخوریم که اگر فلان حادثه ی تاریخی اتفاق نمیفتاد الان وضعیت زندگی ما بهتر یا به گونه ای دیگه بود ! حوادث تاریخی اگر به اینگونه که اتفاق افتادن ، اتفاق نمیفادن مسلما خیلی چیزها دگرگون میشد ! بهتره که تلاش بکنیم تا آینده رو تغییر بدیم نه گذشته ای که اتفاق افتاده و تغییری نخواهد کرد !
" اگر سر به سر زمان بذاری، اون هم سر به سر تو خواهد گذاشت ! "
این یکی از بهترین جملاتی است که در مورد زمان در این مینی سریال شنیده ام ! دقیقا میخواهد بگوید : بگذارید زمان به حال خودش بگذرد!
2018-02-10 12:09:23
مشاهده پست
متیو مک کانهی هنر بازیگری رو در این سریال به معنای واقعی کلمه معنی کرد!!زوج متیو مک کانهی و وودی هارلسون درفصل اول این سریال بهترین زوج بازیگری هستند که تا به حال در سریالهادیدم.
شاید اولین فیلم وسریالی بود که دیدم اینقدر مستقیم به ناپسندیه سیگار و الکل و فساد و خیانت و شیطان و ... خلاصه پلیدی و پلشتی به این زیبایی می پرداخت، خداییش جدای از بازی، فیلم نامه، موسیقی و خیلی چیزای دیگه، این نکته اش من رو شدیدا درگیر خودش کرد.اونقدر درام اش دلچسب بود که آدم رو ترغیب می کنه نه سالی یکبار بلکه به محض تموم شدن سریال، دوباره از اول بزنه ببینش.واقعاً بايد اسم اين سريال رو شاهكار گذاشت به خاطر متن و خط داستاني بسيار قوي، شخصيت پردازي بسيار خوب و دقيق كه هر نقش با بازيگر عالي فيت شده ديالوگ هاي مفهومي مختص هر نقش كه سريال رو برجسته كرده.
به وضوح ميشه ديد كه اين سريال نسبت به بقيه سريال ها حتي در ژانر خودش متفاوته، تِم سرد و بي روح هم در فريم صحنه و هم در بازي هاي مارتي و راست و نحوه حرف زدن و ديدشون نسبت به اتفاقايي كه ميوفته يه جذابيت خاصي به اين سريال داده با توجه به تم سرد و بي روح و نا اميدي كه تو متن و صحنه ها ديده ميشه با دقت به ديالوگ ها ميشه فهميد كه سبك زندگي و اشتباهات رو مورد هدف قرار داده و حتي بسياري از سكانس ها اميد به زندگي رو تو ديالوگها شرح ميده كه باعث ميشه به فكر فرو بريم راجع به زندگي خودمون و سوالهايي از خودمون بپرسيم،اينكه بعضي اتفاق ها تا چه حد انسان تاثير ميزاره،آزادي در اين سريال موج ميزنه و هرنوع اعتقاد و رفتاري رو بسيار زيبا و جالب بدون غرض ورزي نشون ميده و سعي به بد نشون دادن هيچ موضوعي نداره.
حرف اخر اینکه فصل 1 بینهایت عالی بود و هرچی ببینمش سیر نمیشم.
من عاشق فصل 1 بودم و البته هستم هنوز! اما فیلمنامه ی فصل 2 کمی قوی تر بود از فصل 1 البته غیر از شخصیت راست در فصل اول که کاملا تکرار نشدنی و منحصر بفرده.
چالش های فصل 2 بیشتر از فصل 1 بودو شخصیت پردازی هم از نظر من چیزی از فصل 1 کم نداشت ، فقط شخصیت ها معمولی تر و به واقعیت نزدیک تر شدند و شاید جذابیت راست در فصل اول رو نداشته باشن اما هم شخصیت پردازی و هم بازی ها در همون سطح بود!همه خیلی خوب بازی کردند! فراتر از تصور خوب بودند. در کل میشه گفت فصل اول شخصیت محور بود و فصل دوم داستان محور. در فصل دوم سریال ، هرچه ماجرای قتل کسپر پیچیده تر میشه کارگردان سعی میکنه تو صحنه هایی که از بالا ، خیابونارو نشون میده،جاده هارو با پیچ و خم بیشتری نشون بده و هرچی به قاتل نزدیک تر میشن این صحنه ها از خیابونِ راست تری گرفته میشن.
یکی از نقطه عطفهای سریال در فصل 2 سبیل کالین فارله همونطور که در فصل 1 استایل سیگار کشیدن متیو مکانهی بود...توجه به جزئیات اینچنینی یکی از شیوه های نوین جذب مخاطب از طریق ناخودآگاست که این سریال بخوبی تونسته این مهم رو درک کنه و بشکلی کاملا حرفه ای ازش استفاده بکنه و در پایان این بیننده هست که بایددرک کنه کدوم کار گاه گارگاه واقعی بود.یکی دیگر از نکات بسیار مهم و تاثیر گذار سریال تیتراژهای فوق العاده و استفاده از موزیک مناسب و پخش اون در شرایط کلیدی و تاثیر گذاره که هر مخاطبی رو جذب میکنه .در بزرگی این سریال همین بس که تیتراژ فصل دوم رو لئونارد کوهن فقید خونده.
2018-02-10 12:06:12
مشاهده پست
جالبه بدونید که این سریال برای فصل اولش ، برنده ی جایزه ی بهترین سریال سال گلدن گلوب شد ؛ آنهم در رقابت با بزرگانی مثل fargo , GOT و . . امّا جایزه ی امی در همان سال این سریال رو حتی در بین نامزد های نسبتاً پر تعداد خودش برای بهترین سریال سال هم قرار نداد . موضوعی عجیب و طعنه آمیز که امی سال بعد بلافاصله آنرا جبران کرد و جایزه بهترین بازیگر سال را به رامی مالک داد و سریال در چند رشته ی دیگر هم نامزد کسب امی شد.
الیوت یکی از بهترین و موندگارترین شخصیت هایی که تا به حال دیدم.
مفهوم و منشا انقلابی که الیوت شروع کرد در ابتدا برای تغییر وضع مردم بود اما به مرور فهمید که انقلابی در کار نیست؟؟؟ انقلابی که برای نابودی ثروتمندان شکل گرفت اما مردم قربانیان اصلی این ماجرا شدن
اوایل سریال الیوت خیلی بزرگ بود در واقع همه کاره ی این حرکت عظیم بود اما هر چی میگذره بیشتر به کوچک بودن الیوت پی میبریم.
اون قدر درگیر شخصیت الیوت شدیم که حتی ما هم از دیدن واقعیت ها چشم پوشی کردیم و قادر به دیدن ان ها نبودیم .
در واقع ریشه تمام این حرکت ها به کودکی الیوت برمیگرده و رابطه اش با پدرش که کارگردان به زیبایی هر چه تمام تر اون رو به تصویر میکشه .
در کل سریالیست با ایده های فوق العاده و غافلگیری هایی که مغزتون رو تکون میده با یک فیلمبرداری عجیب و غریب و منحصر به فرد.
باید بگم از اولین قسمتٍ ، اولین فصل ؛ تا بدینجا سریال داره اوج میگیره و عالی پیش میره.
2018-02-10 12:03:24
مشاهده پست
بدون شک بهترین سریال کمدی تاریخ حتی بالاتر از سریال فرندز . لحظه ایی این سریال افت نمیکنه... پایبند به هیچ چیزی نیست. جزء معدود سریال هایی هست که باعث میشه شما خودتون رو عضوی از خونوادشون بدونید.شما با این سریال میخندید اما خنده ای که تلخه کمدی سیاه و اجتماعی این سریال عالیه .
این سریال با تمام فیلم ها و دنیاهای دیگه فرق داره این سریال باعث شده بفهمم که هیچ خوبی یا بدی وجود نداره ، و مشکلات هم هیچ موقع تمومی نداره ، و اشتباه بزرگی هست که مشکلاتتو به خوبی ها و بدی های اطرافت ربط بدی ،
چون تمام مشکلات از طرف اشتباهات خودت سرچشمه می گیرند ،
این سریال به من ثابت کرد که غم ها هم می تونند لذت بخش باشند ،اگه از دریچه ی دیگه ای به اون ها نگاه کنی ،
اگه بفهمی که این غم ها و مشکلات تو رو بزرگ تر می کنند ،
اگه بفهمی که این غم ها و مشکلات تو رو قوی تر می کنند اگه بفهمی که این غم ها و مشکلات درک بهتری از زندگی به تو می دهند ،
اگه بفهمی که این غم ها و مشکلات باعث می شن که تو به جلو حرکت کنی این سریال به من خیلی درس ها داد ، بدون این که کوچکترین نصیحتی کنه و شلاق دستش بگیره این سریال به من فهموند ، که من نمی خوام مثل بزرگترهای خودم باشم ،
و در آخرو بهترین درسی که این سریال میده:
" هیچ وقت روی هیچ چیز تعصب واهی نداشته باش ، و بزرگ شو ،، چون مشکلات بزرگتری وجود دارند ، وقت ارزشمند خودت رو ، روی حرف ها و کج فهمی های مردم بی ارزش تلف نکن ، و به دنبال هدف خودت برو ، با اینکه خیلی سخته ولی ارزششو داره "
2018-02-10 11:59:08
مشاهده پست
فیلم The Glass Castle با بازی نائومی واتس، وودی هارلسون و بری لارسن، درام ارزشمند و اثرگذاری است که به تماشاگرانش، چیزهای زیادی برای لذت بردن میدهد.
یکی از همان فیلمهای آرام و بیادعایی است که پشت چشم غالب تماشاگران از راه میرسند و وقتی نگاهشان میکنیم، چون برایمان حکم چیزی ناشناخته را داشتهاند و حالا خیلی خیلی فراتر از انتظارات سادهمان از آب درآمدهاند، جذبشان میشویم. یکی از همان درامهایی که هیجانشان در لحظاتی آرام و بدون سر و صدا تقدیم مخاطبان خاص اینگونه آثار میشود و بیشتر از این که دربارهی آفرینش باغی زیبا و دوستداشتنی باشند، به این میپردازند.
داستان قصر شیشهای دربارهی خانوادهی عجیب و غریبیه که حداقل در نخستین برخورد با جلوههای حقیقی آن، به یاد شخصیتهای اصلی فیلم Captain Fantastic میافتیم. خانوادهای که سوار بر یک ماشین به نقاط مختلف میروند، سعی میکنند همهی چیزهای دنیا را رایگان به دست بیاورند و مشکلات گوناگونی را در تمامی لحظات دارند. درکل نمیشه گفت که اثر خیلی اایده آلی هست این فیلم اما مثل شخصیت اصلی داستانش، شاید به جای اسباب بازی، به دروغ هم که شده، ستارهها را تقدیمتان کنه.
2018-02-10 11:43:10
مشاهده پست