rick_grimes
تاریخ عضویت : دی ۱۳۹۶
فیلم های مورد علاقه rick_grimes
فیلمی در لیست علاقه مندی خود ندارد
آخرین نظرات rick_grimes
به خاطر پسره تا آخر نگاه کردم که بدبخت جوانمرگ شد :(
2018-07-26 23:43:14
مشاهده پست
دیبا مووی داره آرشیو فیلم های قدیمی رو تکمیل میکنه مثل سایت ... که این نقطه قوت سایت هست
من احساس میکنم سایت به درخواست زیر نویس توجه نمیکنه امیدوارم بررسی کنه
2018-07-10 20:21:27
مشاهده پست
این سریال تا فصل دو کنسل شد و فصل سوم و چهارم رو به صورت کمیک بوک پخش کردن
2018-06-27 21:30:27
مشاهده پست
از وقتی این سریال عالی رو تموم کردم دیگه نمیدونم چی رو شروع کنم انگار به این سریال وابستگی شدید پیدا کردم مثل واکینگ دد اگه کسی میتونه برام پی دی اف کمیک بوک فصل سوم و چهارم رو پیدا کنه
2018-06-27 21:29:42
مشاهده پست
وقتی قبل از جام جهانی با چندتا تیم درست درمون بازی نمیکنن نباید زیاد انتظار داشته باشیم
وقتی با کشاورزای یه کشور آفریقایی یا تیم دوم ترکیه تدارکاتی میزنن
جالبه خود رئیس فدراسیون فوتبال سیرالئون مدعی شده که تعدادی از اتباع این کشور غیر قانونی رفتن ایران فوتبال بازی کردن و هیچ کدوم بازیکنای اصلی نبودن و این دلال موزامبیکی باید 500 میلیون بگیره بعدشم میاد ایران درباره برانکو زر میزنه
2018-06-27 21:26:25
مشاهده پست
اتفاقا صدای ساویر و جک فقط با دوبله عالی استاد منوچهر والی زاده و استاد سعید مظفری لذت داره
2018-06-26 22:34:56
مشاهده پست
عالی دیبا مووی همینو میخواستم ازتون
آرشیو کامل فیلمای چارلی چاپلین و باستر کیتون رو قرار بدین دمتون گرم :)
لورل و هاردی هم فراموش نکنین
و فیلم ترسناک های صامت قدیمی مانند نوسفراتو
2018-06-26 22:08:09
مشاهده پست
یکی نیست به این دلال موزامبیکی بگه اون همه ستاره رو چرا نیمکت گذاشتی بعدا آزمون بی عرضه 3 بازی فیکس باید باشه آخه چراااا؟؟؟!!!!!!!!!!!
چرا اشکان دژاگه و قوچان نژاد نباید بازی کنن؟؟؟؟
چرا این آقا سر یه بازی با کشاورزای یه کشور آفریقایی (سیرالئون) باید 500 میلیون بگیره؟؟؟
این پولا از کجا میاد؟؟؟
2018-06-26 22:05:08
مشاهده پست
لعنت به داوری که یه پنالتی مارو نگرفت به رونالدو کارت قرمز نداد فقط منتظر بود به بچه های ما کارت بده
2018-06-26 22:02:57
مشاهده پست
بیشتر بدرد دخترا میخوره تا ما
چون پسرا یکم میسوزن وقتی میبینن یه دختر این همه قدرت داره :))))
2018-06-20 22:50:40
مشاهده پست
تو این قدر بی کاری که فقط میگردی ببینی کی اشتباه میکنه تو کامنتا تا بهش متلک بندازی
اگه ساکت شی کسی نمیگه لالی
2018-06-19 23:42:53
مشاهده پست
خیلی مونده آرشیو سایت کامل باشه
اونایی که توان مالیشون هست از سایت حمایت مالی کنن تا مدیرای زحمتکش
با روحیه بهتر کارشونو ادامه بدن
2018-06-18 20:01:46
مشاهده پست
فقط تا فصل 3 قشنگ بود بعدش گند میزنن به سریال
یعنی حیف
این سریال وقتی تو اوج بود باید تموم میشد
2018-06-17 20:11:37
مشاهده پست
ادمین این چه وضعشه اصلا لینک های دانلود درست حسابی کار نمیکنه
به زور چند وقت یه بار لینک ها باز میشن تا دانلود کنم
تو نسخه قبلی سایت این مشکل نبود ولی از وقتی سایت آپدیت کردین نمیشه راحت دانلود کرد لطفا رسیدگی کنین
اینترنت من هم برای مخابرات هست
2018-06-14 10:43:37
مشاهده پست
قسمت 13 وقتی اونجایی که کلی با اون آهنگ یاد رقصش با هانا میفته بدجور گریم میگیره :((((
2018-05-31 21:01:49
مشاهده پست
والا پوستر فیلمو میبینم خندم میگیره دیگه ترسی برام نمیمونه :))))
خخخخخخخخ
2018-05-03 08:33:00
مشاهده پست
حرفت درسته ولی یه سایت باید چرت و پرت ترین فیلم هارو تو آرشیوش داشته باشه شاید یکی خوشش بیاد از این فیلما
منظورم اینه که یه سایت کامل باید همه فیلمارو داشته باشه
2018-05-03 08:26:56
مشاهده پست
سیاست، کلید پیروزی است! (تحلیلی بر آسمانِ ابریِ ۸۱۵)
درووووود بر تمام دوستان عزیز و همراهان همیشگیِ بزرگترین وبسایت تخصصی واکینگ دد در ایران. هم اکنون که در حال نوشتن این مطلب هستم جهان در التهاب یک زورآزمایی نظامی به سر میبره و بیش از هر زمان دیگه ای احتمال شعله ور شدن جنگ جهانی سوم احساس میشه و چقدر جالبه که همونطور که سریال نیمه نهایی رو به پایان برد، آرایش نظامی قدرتهای بزرگ جهان در ساحل شرقی مدیترانه هم در وضعیت قرمز قرار گرفته! چه شباهت جالب و چه اتفاق غیر منتظره ایه در آستانه تقابل نگان-ریک و ترامپ-پوتین بودن!!! جا داره عذربخوام برای اینکه این بار هم بدقول شدم و مطلب رو دوشنبه منتشر نکردم، از همین تریبون قول میدم که این دوشنبه بی حرفِ پیش بلافاصله بعد از پخش سریال، نقد رو منتشر کنم، با اینکه دیگه شاید همه چی از دهن افتاده باشه، اما بیاید با هم به پردازیم به این اپیزود اصیل و دلچسب جایی که بعد از گذشت دو فصل بالاخره هواداران اَبر آنتاگونیست سریال یعنی نگان، حسابی سرحال اومدن.
**این مطلب حاوی ۱۰۰% اسپویل از اپیزود ۸۱۵ دنیای مردگان متحرک است**
.
.
.
.
وصیتِ کارل، یک رویای دور یا یک واقعیت قریب!
“سِمی فاینال” با خوندن وصیت نامه “کارل” که خطاب به پدرش “ریک” نوشته شده شروع میشه، ریک در نمایی پشت نرده های تراس همونطور که یک پدر شکسته دو روز بعد از مرگ پسرش میتونه بدحال باشه، مغموم و خسته داره نامه ای که کارل براش نوشته رو میخونه، قطعا “میشون” خوشحاله که به این زودی تونسته اثری که می خواسته رو روی ریک بزاره. وقتی کارل داره از تولد هشت سالگیش در “KCC” برای پدرش خاطره تعریف میکنه اولین چیزی که به ذهن ما میاد اینه که رویایی که از اون چندین بار در سریال دیدیم-همون رویای معروف ریکِ پیرمرد، دقیقا بازسازی شده ی خاطره ی کارله، ریک در حالیکه دست های “جودیث” هشت ساله رو گرفته داره توی محله ای که صلح توش کاملا برقراره بین دوستان قدیم و دشمنانی که قراره دوست بشن قدم میزنه و با همه خوش و بش میکنه! کارل خاطرات گلوله خوردنش رو به یاد پدرش میاره، و بهش یادآوری میکنه که هم بعد از شلیک اتفاقیِ “اوتیس” بهش تو مزرعه “هرشل” و هم بعد از شلیک به چشمش توسط پسر “جسی” یعنی “ران” توی “آلکساندریا” حس خوبی که بعد از گرفتن دستاش توسط باباش داشته باعث شده که فکر نکنه همه چی تموم شده. اون با زیرکی دست روی نقطه ضعف باباش می زاره و میگه کاری نکنه که در آخر جنگ حتی اگه اون برنده بشه، کسی نمونه تا دستاش رو بگیره و حمایتش کنه! کارل از پدرش میخواد که به ریکِ پیش از مواجهه با نگان و “ناجی ها” برگرده، همون ریکی که حاضر نبود آدمای بیگناه رو فدا کنه همون که حتی وقتی “بث” در بیمارستان “گریدی مموریال” کشته شد بقیه رو بخاطر اشتباه “افسر داون لارنر” به رگبار نبست و حتی بهشون اجازه همراهی می داد! کارل پدرش رو به وعده ای که “مسیح” برای آینده داد دعوت میکنه به اینکه به رویایی که توی سرش داشته برگرده و جهان نجات یافته ها رو گسترش بده و متحدشون کنه تا دوباره نسل بشر بتونه به گاردن پارتی، قدم زدن کنار خیابون و خوش گذرونی های خونوادگی ِ آخر هفته برگرده! شاید با شنیدن این جمله از کارل که “زندگی هر کسی ارزش داره”بیش از هر چیز دنیای عجیب و غریبِ “مورگان” و “ایستمن” یادمون بیاد اما واقعیت اینه که در ناخودآگاه ریک همون دنیا از ابتدای سریال تا حالا وجود داشته و کارل می خواد دوباره به پدرش واقعیت هایی که فراموش کرده رو یادآوری کنه. البته که همه ما اینو میدونیم با وضعی که پیش اومده اگه منطق ریک هم در ۸۱۶ به اندازه ی منطق نگان مبتنی بر خشم باشه قراره “گلن” ها و “آبراهام” های بیشتری رو از دست بدیم و این آخرین چیزیه که میخوایم، پس عقل حکم میکنه به قول کارل جلوی تکرار اون فجایع رو بگیریم هر چقدرم که این اتفاق بخواد غیر ممکن باشه باید انجام بشه. حالا که کارل عاجزانه از پدرش میخواد صلح رو عملی کنه باید ببینیم رویاش به واقعیت مبدل میشه یا قراره با خون و خونریزی به کل وارونه اتفاق بیوفته!
.
مردان سیاست، برندگان واقعیِ جنگ و صلح!
می خواستم از “گریگوری” و سیاست بازی کثیفش در آخر این مطلب بگم اما چون می خوام توالی مقاله درست باشه اینجا بهش می پردازم. جمله ی معروفی هست که می گه: “سیاست مدارا تنها کسانی هستن که می تونن در جنگ ها و صلح، زنده بمونن“. این جمله دقیقا توصیف حال گرگوریه، همه ما اون رو یک احمق ترسو و یک بزدلِ بی بته میدونستیم، اما آیا کسی با این مشخصات میتونه با اینکه چندین بار به هر دو طرفِ متخاصم خیانت کرده، بازم به زندگی رِقت بارش ادامه بده؟! قطعا نه، پس حماقته که فک کنیم صرفا ضعیف بودنشه که باعث شده بهش رحم کنن. شما ببینید درسته که “یوجین” هم ترسو و بزدله اما لااقل دانشش یک برگ برنده اس که باعث شده حضورش در جبهه کفه ترازو رو حسابی به طرف موافقش سنگین کنه اما داستان گرگوری متفاوته چراکه اون دانش و بدردبخوریِ یوجین رو نداره پس چطور هنوز زنده مونده؟! گرگوری اونقدر به دانش سیاسی و فن بیانش اطمینان داره که خلاف رای ناجی های فراری از “هیلتاپ” به جای اینکه خودش رو مخفی کنه یا برای برگشتن به خونه تردید کنه، دقیقا به لونه زنبور یعنی “پناهگاه” بر میگرده و دست به بازی ای میزنه که بیشتر به بلوف زنی های دست آخر در “پوکر” شبیهه! به شخصه اطمینان دارم تمام اتفاقات جنگ رو به شیوه ای هوشمندانه طراحی کرده تا در مصاف “نگان و ریک هر کسی زنده بمونه در نهایت به نفع اون باشه و بازی براش برد برد تموم بشه!!! تعجب کردید؟ براتون استدلال دارم، اون اونقدر به خودش و روابط دیپلماتیکش مطمئنه که حاضر میشه برای چندمین بار در طول سریال روی جونش قمار کنه و با داد زدن سر “سایمون” ی که حالا در غیاب نگان کنترل رو در دست گرفته، از نقطه ضعف سایمون یعنی چاپلوسی به بهترین شکل ممکن سوء استفاده کنه و اون رو ترغیب کنه تا به همین رویه ادامه بده. اون تلویحا به سایمون قول میده هیلتاپ رو تسلیمِ ناجی ها کنه و صنعت کشاورزیِ هیلتاپ رو در خدمت “پناهگاه” قرار بده تا فرمانروای جدید خیالش از بابت تامین مایحتاج آسوده باشه! سایمون غافل از اینکه تمام این ها نقشه ای دقیق و از پیش طراحی شده اس، با حرفهایی که به گرگوری میزنه و اعترافاتی که میکنه نصف قبر خودش رو میکنه! همه ی دیالوگ های گرگوری قابل بحث و کنکاشه اما مهمترینش اینه: “من اتفاق ها رو شدنی میکنم“! سایمون اگه ذره ای عقل توی کله ش داشت باید شک میکرد به اینکه چطور افرادش نتونستن سالم به پناهگاه برگردن اما گرگوری تونسته و اینکه چرا باید با شناختی که گرگوری از سایمون و خشونتش داره حاضر بشه سراغش بره و سعی کنه برای بخشیدن قانعش کنه! صبر کنین هنوزم کلی موضوع هست که باید در مورد گرگوری بهتون بگم تا شما هم باور کنین که کل ماجراهایی که در “آرماگدون” قراره اتفاق بیوفته در اتاق فکر اون برنامه ریزی شده!!!
.
آرون و مبارزه ی منفی!
تقریبا بیش از ۳ روزه که “آرون” در نزدیکیه کمپ “اوشن ساید” داره مقاومت می کنه بدون سلاح و غذا! اون مجبوره برای شستن گندی که “ایند” زده تلاش کنه و در عین حال با تفهیم شریط وخیم فعلی به رهبر جوان کمپ یعنی “سیندی”، اون و افرادش رو برای مصاف با ناجی ها همراه کنه. آرون مرد این روزهاست اصلا ساخته شده برای متقاعد کردن، اون تونست ریکِ عصبانی رو در ۵۱۰ و اپیزود “THEM” قانع کنه که به “آلکساندریا” بره، پس چطور نمی تونه اوشن ساید رو برای جنگ متقاعد کنه؟! آرون در کسوت مدیر روابط عمومی “گرایمزها” اونقدر تلاش میکنه تا در نهایت موفق میشه. هر چند به نظر من بعدها و در زمانی که اوشن سایدرو در تقابل با دشمنان دیرین شون قرار میده شاید از کرده خودش حسابی پشیمون بشه چرا که من اعتقاد دارم اوشن سایدی ها قراره قربانی های اول ناجی ها در آرماگدون باشن و در واقع پیش مرگِ گرایمزها بشن(البته شایدم قراره بیان و حلقه محاصره رو در دقیقه ۹۰ بشکنن تا بازی به نفع BIG3 برگرده، هر چند من این احتمال رو بعید میدونم!)
.
دکتر یوجین پورتر، لژیونرِ با ارزش ناجی ها!
خوشحالم که حدسم در مورد یوجین درست بود و اون قلبا نمی خواست کاری کنه اولا جنگی در بگیره و دوستاش بیشتر از این کشته بشن و از طرف دیگه قرار باشه ابزارهای کشتار جمعی رو هم خودش ساخته باشه. همونطور که در زمان فرار “گابریل” از پناهگاه بهش فهموند که در تصمیمش برای موندن یا رفتن مردد شده وقتی فهمید نگان سقوط کرده و قدرت به دست نا اهلش افتاده صراحتا اعلام کرد که نمیخواد طبق برنامه سایمون پیش بره و فقط میخواد این کم کاری رو لاپوشونی کنه تا جونش رو حفظ کرده باشه. یوجین حتی در اسارت موقتش هم به هم تیمی های سابقش اصل ماجرا رو میگه، میگه که ترسش و ارضاء نیاز به احترامش توسط ناجی ها و خصوصا نگان، همینطور اهمیتی که اونها به دانشش دادن باعث شده که به گرایمزها پشت کنه، اون شجاعت به خرج میده و میگه که چه احساسی به ریک داره و اگه اون رو مسبب اتفاقات پناهگاه نمیدونست شاید کاری نمیکرد که ناجی ها بتونن از مخمصه خارج بشن. یوجین تاکید میکنه که اصلا قصد خیانت به اونها رو نداشته، اون واقعا حقیقت رو میگه اما احساسات جریحه دار شده ی “رزیتا” و خشم “دریل” از اینکه اشتباه “پناهگاه” رو ناخواسته به روش میاره! مانع از دیدن حقیقت میشه(واقعیتش رو هم بخوایم هر دوی اونها شدیدا از یوجین عصبانی هستن، رزیتا شاید خیلی بیشتر از دریل چون هفته ها جونش رو برای حفاظت ازش به خطر انداخت و کلی از دوستاش رو بخاطرش از دست داد، شاید بعد از مرگ “ساشا” با خودش میگفت کاش اونجایی که یوجین اعتراف به دروغ کرد میزاشت آبراهام کلکش رو بکنه!). گابریل این وسط اما دوباره به خدا برگشته و ردپای اون رو در تمام ساعاتی که به سختی داره سپری میکنه میبینه، البته که واقعا هم دست خدا داره ازش حمایت میکنه و در این حالت ضعف و ناتوانی حسابی مستجاب الدعوه شده چرا که به جز یک نیروی ماورایی چیز دیگه نمی تونه کاری کنه که اولا با این وضعیت جسمی اون بتونه کاری به اون ظرافت انجام بده و ثانیا ناخواسته گلوله هایی بی کیفیت بسازه که از خط تولید عبور کنه و از چشم ناظران هم دور بمونه! بگذریم فعلا حضور گابریل و کاراش ارتباطی با ماجرا نداره و لااقل خراب کاری های تیم دو نفره ی “دریل-رزیتا” خیلی بیشتر از گلوله های ناکارآمد اون داره کار رو خراب میکنه! همونطور که در تحلیل ۸۱۴ هم حدس زدم این دو نفر دوباره هم در ماموریت جدیدشون گل کاشتن! آخه مگه میشه اینقدر آدم بی ملاحظه باشه؟ یوجین با یک ترفند ساده از موقعیت کوچیکی که گیرش میاد به نحو احسن برای فرار استفاده میکنه و با یک تکنیک ناب در استتار، از دست “مستر ردِ پا” و “میسیز دستپاچه” فراری میشه.(واقعا جای تعجب نیست که دریلی که رد پای “سوفیا” رو چندین روز توی جنگل و در هوای بارانی دنبال می کرد به این راحتی رد یوجین رو گم کنه؟! من واقعا نمی دونم این رو به حساب هوش یوجین بزارم یا بی دقتیه دریل یا کِرم “کرکمن”!!!) یوجین حالا که مطمئن شده بازی در جناح گرایمزها هنوز هم همونقدر که در فصل پنج و تقابل با “گرث” و “ترمینوسی ها” دیدیم خشن و بی رحمه و قراره باقی عمرش رو در سلول انفرادی بگذرونه، خصوصا وقتی که میفهمه ناجی جونش یعنی نگان برگشته، تمام خشم و نفرتش رو جمع میکنه تا هر جور هست انتقام نگان رو عملی کنه. امیدوارم رزیتا و دریل بتونن در دقیقه ۹۰ جلوی اعزام گلوله ها به کمین نگان رو بگیرن یا لااقل از نقشه اصلی ناجی ها سر در بیارن وگرنه تاوان سختی رو برای این بی مبالاتی شون خواهند پرداخت، هم خودشون و هم دوستاشون! (امیدوارم اسنایپری که قرار بود یوجین باهاش گلوله های گابریل رو تست کنه و حالا روی شونه ی دریله، به درد روز مبادا بخوره، البته اگه بعد از شلیک گلوله های نیم بندِ گابریل تو دست اون یا رزی منفجر نشه!!!)
.
نگان-دوایت-سایمون تا اینجا فقط با یک کشته!
نقشه ی ناب و منحصر به فردی که نگان بازیگرِ اونه، صرف نظر از اینکه خودش اونو طراحی کرده باشه یا همونجور که من میگم توسط گرگوری ترسیم شده باشه، بسیار عالی اجرا میشه. اون خودش رو در موقعیتی غافلگیر کننده با “دوایت” مواجه میکنه و ضمن تهدید و ترسوندنش و از طرفی اطمینان دادن بهش که از خیانتش مطلع نیست، باهاش قراری میزاره تا بانی پاکسازی خائنین به ناجی ها بشه. قطعا بهترین گزینه برای شناسایی، گرد هم آوردن و قتل عام دسته جمعی خائنین توسط نگان، دوایته. سایمون به هیچکس به جز اون برای خیانت به نگان اعتماد و اعتقاد نداره، نگان همه چیز دوایت رو ازش گرفته، زندگیش رو مردمش رو و از همه مهمتر غرورش رو! برای همین بعد از اینکه مورد عفو نگان واقع میشه به سراغ دوایت میره تا برای نابودیه نگان با اون بیعت کنه. دوایت اما سالهاست با خودش به این نتیجه رسیده که نگان مردنی و حذف شدنی نیست یا لااقل کشتن اون کار خودش نیست! اون خیلی بهتر از بقیه سرجوخه ها نگان رو میشناسه و میدونه که به راحتی نمیشه بیخیال کاریزمای اون شد، نگانه که ناجی ها رو متحد نگه داشته و تزِ اونه که باعث انسجام ناجی ها شده، دوایت میدونه که با خیانت دو یا سه نفر از سرجوخه ها نمیشه نگان رو زمین زد خصوصا وقتی از قبل فهمیده که نگان اگه روز جلسه به سایمون امان داد بخاطر این نبود که کارهای کثیف ناجی ها-از جمله شاید قتل عام مردان اوشن ساید، رو سایمون براش انجام میداده و از اون طرف نگان سرش بره حاضر نیست از قوانینش عدول کنه، اینکه سایمون صراحتا چند بار تو ۲۴ساعته گذشته خلاف دستورات نگان رفتار کرده رو نخواهد بخشید، به همین دلایل و شاید اینکه هر چی بیشتر از سرجوخه ها کشته بشن سقوط نگان نزدیک تره باهاش همکاری کرد و به سایمون و سایر رفقای ناجی ش خیانت کرد و اونها رو به تیغ نگان سپرد. حدس زدم در تحلیل قبل که “لارا” کسی بود که با نگان به پناهگاه برگشت. اون برگشت تا بعد از اینکه دوایت وسیله ای شد برای نابودی مخالفین، اصل ماجرا رو در حضور دوایت برای نگان توضیح بده تا نگان ضمن ریشه کن کردن همه مخالف ها و مارهایی که در آستین پرورش داده با خیال راحت به قائله ی ریک پایان بده! واقعا دلم برای دوایت سوخت، اون الان در سلولش داره به این فکر میکنه که احتمال زیادی برای پیروزی ناجی ها بر گرایمزها هست و اونه که مسببه این شکسته! از طرفی اطمینان داره نگان که از این قائله فارغ بشه به سراغ همسرش “شری” خواهد رفت و باقی ماجرا رو هم میشه حدس زد، هرچند که من شک دارم دوایت قرار باشه به این راحتی سرش به باد بره، همونقدر که شک دارم ریک و گرایمزها به راحتی بازی رو به ناجی ها واگذار کنن!
.
پرده ی آخر نقشه ی شوم!
گرگوری همه جای این نقشه از اول تا آخر حضور داره و همینه که باعث میشه من مطمئن بشم این طرح از کله اون درومده، آخه اصلا مگه میشه نگانی که برای خروج افرادش وقتی در اسارت “واکرها” و ریک بودن هیچ طرحی نتونست بکشه به این زیبایی بتونه با یک تیر چندین نشون بزنه؟! گریگوری حتی در زمانی که قراره دست سایمون رو بشه توی جلسه خائنین شرکت میکنه، چرا؟ از من بپرسین میگم اون اونجاست تا با به خطر انداختن جونش و موندن تو متن ماجرا به نگان بفهمونه مو لای درز نقشه ش نمیره و طرحش حتما موفق خواهد بود ضمنا بهش ثابت کنه میتونه برای رسوندن نقشه ی دروغین به هیلتاپ و گمراه کردن ریک، گزینه ی قابل اعتمادی باشه! نگان چرا این بازی مضحک رو با سایمون راه انداخت؟ نمی تونست همونطور که بقیه خائنین رو به گلوله بست سایمون رو هم بکشه؟ شاید فکر کردین این از جوونمردیشه که خواسته یه فرصت دیگه به دست راستش بده که برای جونش در یه مبارزه ی تن به تن تلاش کنه یا اینکه فکر میکنین میخواسته با این کار به بقیه ناجی ها نشون بده تصمیمش برای کشتن سایمون درست بوده! اما من اینطور فکر نمی کنم که یکی مثل نگان بخواد حتی یه درصد به ببر زخم خورده ای مثل سایمون فرصت بده باهاش مبارزه کنه مگه اینکه یه روباه کثیف کل این ماجرا رو طراحی کرده باشه تا در این سیاه بازی، دوایت وسوسه بشه نقشه رو به دستش بده تا آخرین پرده نمایش هم همونجور که برنامه ریزی شده اجرا بشه! همونجا که دوایت به گرگوری اعتماد کرد باقی ماجرا قابل حدس بود، آخه چطور ممکنه وقتی دوایت میدونه پناهگاه در حالت آماده باش کامل در قبال حمله احتمالی گرایمز هاست و دروازه ها کاملا محافظت میشن چنین ریسکی بکنه و به انگلی مثل گرگوری اعتماد کنه اونم در جایی که اطمینان نداره آیا گِرگ از جریان ارتباط خودش با ریک از پیش مطلع بوده یا نه! واقعا بعد از اینهمه وقت بودن کنار نگان، دوایت نمی دونست که اون آدمی نیست که به راحتی از خطای گرگوری بگذره اونم وقتی که با سایمون و کلی دیگه از افرادش اون کارو کرد؟! حالا همه چیز در پشت درب های هیلتاپ برنامه ریزی میشه، امیدوارم ریک از دوایت باهوش تر باشه و به یکی مثل گرگوری اعتماد کامل نکنه هر چند که دستخط دوایت پایین نقشه یک نشانه مهم از تقلبی نبودن اونه اما لااقل “مگی” همیشه جوانب احتیاط رو خصوصا در مورد گرگوری رعایت خواهد کرد همین به ما امیدواری میده، اصلا همین سالم رسیدن گرگوری به هیلتاپ باید براشون شبهه داشته باشه مگه اینکه گرگوری برای توجیه این موضوع هم دروغ قانع کننده ای به اونها گفته باشه! چه دنیای کثیف و پیچیده ای داره این سیاست، یکی مثل گرگوری یا یوجین که بدون کمک شاید حتی یک ساعت هم نتونن بیرون دووم بیارن با آدما کاری میکنن که به جون هم بیوفتن و کشته بدن و کشته بشن! الان امن ترین جا برای دور بودن از دردسر، پشت فنس های هیلتاپه دقیقا همونجا که حالا دیگه اثری از یاغی های ناجی هم توش نیست و گرگوری می تونه تا آخر این ماجرا با خیال راحت اونجا بمونه و غذای مفتی بخوره و چه ریک برنده بشه و چه نگان، از آینده ی دنیا اعاده ی سهم کنه!!! شما فاینال رو چطور میبینین، آینده رو با من شریک بشین..
.
پیروز باشید
2018-04-13 08:40:14
مشاهده پست
صداقت، شرافت، هدف! (تحلیلی بر چالشِ ۸۱۴)
درووووود بر تمام دوستان و همراهان همیشگی بزرگترین وبسایت مردگان متحرک در ایران. بابت تاخیر دو هفته گذشته متاسفم واقعا شرایط اینکه بشه باشم نبود! پیش از هر چیز باید از همکارم مژده ممنون باشم که بعد از هفته ها گرفتاری و با وجود مشغله های زیادی که داشت براتون از ۸۱۳ نوشت، مطمئنم اونایی که مدتها منتظر نوشتنش بودن لذت کافی رو بردن. واقعیتش می خواستم از اون اپیزود هم بنویسم اما با توجه به اینکه داستان در ۸۱۴ کاملا در مسیر متفاوتی پیش رفت تصمیم گرفتم روی همین اپیزود متمرکز بشم. امیدوارم این نوشته زوایای پنهانی از قصه رو براتون آشکار کنه و صد البته لذت ببرید. در انتها حس خودتون رو با من به اشتراک بگذارید.
جیدیس، یک درد و یک دنیا راز!
معمای نجات “جیدیس” و تصور ما از اینکه “سایمون” امانش داده تا از درد رفقاش بمیره یک اشتباه محض بود. مشخص شد که به طرزی بسیار هنرمندانه از قتل عام “ناجی ها” جون سالم به درد برده(بماند که این سوال هنوز هم مبهم موند که چطور از خط مقدم تیربار ناجی ها تونست فرار کنه تا موقعیت مناسبی برای موش مردگی دستش بیاد!). چیزی که همون بدو دیدن اپیزودی که “ریمیشون” به کمپ “زباله گردها” رفتن ما رو شگفت زده کرد این بود که چرا جیدیس با لباس خواب داشت عزاداری میکرد! یادتونه که در فلاش بک ها و نماهایی که در زمان اسارت ریک در کمپ اونها دیدیم، جیدیس و بعضی از گروهش یا برهنه بودن یا لباس های دیگه ای جز یونیفورم مخصوص زباله گرد ها تنشون بود. این موضوع اولین و شاید یکی از مهمترین نکات قصه ی اونها باشه که چه عامل یا دلیلی باعث شده که جیدیس به صورت کلی تغییر قیافه بده و از مدل مو تا لباس های تنش عوض بشن؟! آیا زندگی دوگانه ای پشت ماجرای اونها هست یا همزمان با لباس مبدل برای یک گروه دیگه(شاید گروه “جورجی”) مشغول کار هستن. آیا اونها منابع انسانی با ارزشِ ناجی ها هستن یا ناجی ها و زباله گردها و “گرایمزها” و بقیه منابع با ارزش یک گروه دیگه؟!!! تازه صبر کنین لباس و مدل مو همه ماجرا نیست، سوییت های اعیونی، شیک و تمیزی که زیر تَلی از زباله استتار شده به ما نشون میده زندگی واقعی زباله گردها رو اصلا تا الان ندیده بودیم و شاید هنوزم ندیدیم!!! به هر حال فارغ از این ابهامات، مشتاق بودیم بفهمیم جیدیس و اسیرش چه حالی دارن، پاسخ به زودی به سمع و نظر ما رسید! کاری به نحوه اسارت “ریک” توسط زباله گردها ندارم اما خداییش دور از انصاف بود که جیدیس با ریک اون کارو کنه و با “نیگان” این کارو! احتمالا از تجربه قبلی و بازی با خودِ شیر، درس عبرت نگرفته بود که هوس بازی با دم شیر کرد! شاید اگه به تذکر “گری” همون ناجی که با آب دهان مورد عنایتش قرار داد، گوش میکرد همون اول یه گلوله حروم نگان کرده بود تا هم خودش به پروازش برسه و هم چمدونش! (البته که شاید قصد داشت نگان رو به مالکین بالگرد تحویل بده، که اگه این فرض رو بپذیریم دیگه پنهان کردنش پشت “واکرِ گاری سوار” دقیقا زمانی که بالگرد در موقعیت مشرف به منطقه بود، برامون بی معنی خواهد بود!). به قول نگان، خریت محض بود که حتی بسته بندی شده، اونو با چمدون سفر تنهاش بزاره-آخه کدوم آدم عاقلی یکی مثل نگان رو به جای دست بستن، کَت بسته میکنه؟ خب معلومه اون می تونه با دستاش خیلی کارا کنه! نگان وقتی نمی تونه با چرب زبونی همیشگی که داره جیدیس رو از خر شیطون پیدا کنه تهدیدش میکنه به سوزوندن همه چیزی که از زندگی لای زباله ها و دوستاش براش باقیمونده. جیدیس شانس میاره که گلوله نگان به جای سر اون به دسته گاری برخورد میکنه. جیدیس نهایتا بعد از تلاش نافرجام برای رسیدن به پرواز با دل شکسته و ناامید تسلیم نگان میشه و از سوزوندن تنها یادگار “لوسیل” هم چشم پوشی میکنه اونم فقط برای “قولِ یک مرد!“. نگان غافل از اینکه مردی دیگه چند کیلومتر اونورتر داره با یک قول مردونه، ناجی ها رو سلاخی میکنه، راه برگشت به “پناهگاه” رو در پیش میگیره. قطعا آینده اون با جیدیس بسیار متفاوت خواهد بود و به نظر من اتفاقات این اپیزود و قرار جیدیس-نگان، گزینه “آلفا” شدن جیدیس رو کلا از روی میز بر داشت!
خلاصش که فکر می کنم تا به امروز “واکینگ دد” هیچ گروهی به مرموزیِ زباله گردها نداشته. قطعا ماجراهای زیادی پشت کمپ اونهاست که اگه سایمون نادون به جای قتل عام اونها یا لااقل قبل از کشتنشون اون رموز رو کشف می کرد بازی برای همه ی بازمانده ها چه ناجی و چه گرایمز، الان جور دیگه ای بود. همینجا بهتره به معمایی دیگه اشاره کنم، همه ما در تعجب بودیم که چطور بالگردی توی اسمون پرواز میکنه و هیچ ناجی ای تا حالا اون رو ندیده-نگفتم گرایمز، چون تعداد ناجی ها و پناهگاه های اونها خیلی بیشتر از گرایمزها بود. پاسخ: اولا مسیر پرواز بالگرد از پشت کمپ زباله گردها بود که در این اپیزود کاملا شخص میشه، اگه یادتون باشه ریک از پشت کمپ به سمت اونا رفت که دیده بانهای زباله گرد نتونن ورودش رو هشدار بدن برای همینم جیدیس از اومدنش غافلگیر شد، موضوع بعد سوال سایمون بود که چرا اون پشت پد هلیکوپتر وجود داره، این نشون میده که ناجی ها تا بحال پشت کمپ زباله گردها رو ندیدن، تو اون نمای باز هم که قبل از اینکه جیدیس ریک رو به رینگ خونینِ “واکرِ کله آهنی” پرت کنه دیدیم، تا چشم کار میکرد کوه زباله بود و پد هلیکوپتر در گوشه ی تصویر اون دور دورا دیده می شد، خب البته منم جای ناجی ها باشم دلیلی نمی بینم پشت کمپ هم پیمانم برم نیرو و تجهیزات مستقر کنم، اونم جایی که تا چشم کار میکنه آشغاله!!! این میشه که ناجی ها و نگان اصلا از وجود هلیکوپتر خبر نداشتن همینطور جواب این سوال داده میشه که چطور ناجی ها تا الان با جورجی ملاقاتی نداشتن و آمد و شد اونو ندیدن! من باشم میگم گروه جورجی و شاید جیدیس از این منطقه به عنوان پشتیبانی و کاور کردن یه سری تجهیزات یا تاسیسات خاص دارن استفاده می کنن، اما چیزی که مشخصه اینه که حالاها قرار نیس ما سر از کار اونها در بیاریم و باید خیلی صبورتر باشیم.
.
دریل، تارا و دوایت، یک مثلث با طعم انتقام!
“دریل” و “تارا” دقیقا همون موقع که نگان داره برای زندگیش چَک و چونه میزنه دارن سر اینکه “دوایت” طرف درستِ جنگه یا به آغوش ناجی ها برگشته بحث میکنن. همه ما می دونستیم که تیر دوایت باعث گرفتاری تارا به دردِ مردگانِ عمارت “هیلتاپ” نخواهد شد و همه فهمیدیم که دوایت اگه اون کارو نمی کرد، تیزیِ سایمون کلک تارا رو می کند، همه ما اینارو میدونیم حتی دریل، اما اون نمی خواد باور کنه دقیقا چی دیده! دریل مثل یک گرگ زخمی داره دندون قروچه میکنه که خرخره کسی که تارا رو با تیر زده بجوه. تارا ماجرای “گاورنر” و اتفاقات “زندان” رو برای ما و دریل یادآور میشه، اینکه چطور طرفش رو عوض کرد وقتی “گلن” اون رو نجات داد. کنار همه چیزایی که به دریل میگه موضعش رو در قبال دوایت برای اون روشن میکنه که من ازش گذشتم و تو اگه می خوای انتقامی بگیری حواست باشه که برای خونخواهی از من نباشه!( تکرار دیالوگ معروف دریل به “هرشل” با همون ادبیات و همون کلمات دقیقا بعد از اینکه پاش رو از دست داد اینبار خطاب به تارا-تو یه حروم زاده ی سگ جونی! یکی از ارجاعات زیبای سریال در این اپیزود بود. فقط امیدوارم سرنوشت مخاطب دریل این دفعه به سرنوشت هرشل دچار نشه!!!)
پ.ن: اونایی که تیراندازی با “کراسبوی” دوایت رو دیده بودن یادشون نرفته که از فاصله چند متری چطور به جای دریل، “دنیس” رو زد، من واقعا نگران بودم که توی تاریکی شب اونم با زخمی که از گلوله ی “لارا” هنوز رو بازوشه بجای تارا یه وخ ریک رو نزنه!!! خودمونیم، اونجا که کسی اونو سایمون رو نمیدید، چرا جای تارا سایمون رو نزد؟! شاید همینم باعث عصبانیت دریل باشه البته من بهش حق میدم اونقد اوضاع از کنترل خارج شد که همه عصبی بودن و خیلی تصمیمات منطقی نبود مثل اینکه ناجی های مغرور در ۸۱۳ وقتی فک کردن دیگه هیلتاپ سقوط کرده همگی مثل گوسفند همونطور که سربازای عراقی تو فیلم جنگی های ایرانی پشت فرمانده شون از پشت تانک میان بیرون، روبروی عمارت به خط شدن تا ریک و بقیه سگ کُششون کنن!!!
.
بولت فاکتوری و شکار یک یاغی!
گروه دریل-“رزیتا” دوباره وارد ماجرایی جدید میشن، اینبار اما بر خلاف دفعات قبل رهبر کبیر هیلتاپ یعنی “مگی” با شنیدن ایده رزیتا، نقشه کشیده تا کارخانه ی فشنگ سازی و در واقع لجستیک ناجی ها رو از کار بندازه، کاری که نگان در خواب شبش هم نمی بینه اینبار قراره ضربه مهلکی به اون وارد کنه. هر چند عملیات های مشترک رزیتا و دریل خاطرات خوبی رو برای ما تداعی نمیکنه اما اینبار با نقشه مگی مطمئنم قراره چیزی متفاوت ببینیم. رزیتا ماهرانه میخواد کله مار رو قطع کنه و مغز متفکر کارخونه رو از کار بندازه، اما باید ببینیم در صورت موفقیت اونها در ورود به “بولت فاکتوری” آیا دیدن “گابریل” می تونه همه چیز رو طبق نقشه پیش ببره یا قراره “یوجین” باز هم از دست رزیتا سُر بخوره! با توجه به مختصات رویای کارل و تاکید بر وجود یوجین در اون و البته نقش پر رنگ یوجین در آینده سریال بعیده تیر دریل یا تبر ریک یا حتی گلوله رزیتا کاری با اون داشته باشن خصوصا اگه گابریل هم به کمک اون در فرار از پناهگاه شهادت بده!
.
هنری و ترس کارول از مواجهه با یک سوفیای دیگر!
“ایزاکیل” خوب میدونه برای انجام کارای غیر ممکن باید سراغ کی بره! به قول خودش سراغ شجاع ترین آدمی که انگار با مرگ دخترش “سوفیا” ترسِ از دست دادن رو در خودش کشت و با تجربه نزدیک به مرگی که داشت، ترس از خود مرگ رو هم به فراموشی سپرد! “کارول” به درخواست ایزاکیل جواب رد میده چون واقعا از اینکه دوباره با یه بچه مرده رو در رو بشه می ترسه و برای حفاظت از کسی که از مرگ نجاتش داد و این روزا اصلا اوضاع روحی خوبی نداره، بیرون میره اما چرا؟ آیا فقط برای اینکه “هنری” با بچه بازیش باعث فرار ناجی ها شده یا اینکه از دستور مستقیم سرپیچی کرده لایق مُردنه؟ نه، صبر کنین، کارول خیلی خوب میدونه بچه هایی که نزدیکش بودن اصلا آینده رو نتونستن ببینن، تنها بچه ای که تا حالا مستثنی بوده “جودیث” نادختریه ریکِ کبیره! اون کارای مهم تری از گشتن دنبال یه پسر بچه احمق داره، جدا از اینکه پاک کردن گندکاری هنری هم حالاها برای هیلتاپ درد سر خواهد داشت. به هر حالا اما دیدن چوب دستی هنری تو شکم واکری که توی جاده حرکت می کرد اونو وادار میکنه که پا به مسیری بزاره که از عاقبتش مطمئنه! اون میره و هنری رو در شرایطی و در جایی پیدا میکنه که ریک سوفیا رو همچین جایی تنها گذاشت! این ارجاعِ سریال برای ما، کارول و مهمتر از همه “مورگان” درس بزرگی داره. توی این دنیا قرار نیس همه چی روتین اتفاق بیوفته، استثناها و تغییرات همیشه هستن و همین استثناها و تغییرات هم باعث مرگ سوفیاها و زنده موندن هنری شدن. فراموش نکردیم که ریک مجبور شد سوفی رو تنها بزاره و با چه مکافاتی از پس اون دو تا واکری که سوفیا رو محاصره کرده بودن بَراومد و حالا کارول بعد از چند سال اونقدر واکر و آدم کشته که به راحتی آب خوردن سه تا واکر گرسنه رو زمین گیر میکنه و هنری رو زنده به هیلتاپ بر میگردونه!!! بازگشت هنری و نجات جونش توسط کارول تاثیرات عمیقی روی کارول و مورگان خواهد داشت، تاثیراتی که شاید در آینده باعث تغییر نگرش اونها به خیلی مسائل بشه و حتی مرض مورگان رو درمان کنه!!!
.
!Here’s not here
اگه براتون سواله که دلیل این رفتار دوگانه مورگان چیه باید ارجاعتون بدم به اپیزود ۶۰۴ فصل ۸ سریال واکینگ دد یکی از بهترین اپیزودهای شخصیت محور واکینگ دد به نظر من! یادمه وقتی درمورد اون اپیزود حرف میزدیم خیلی ها اونو حوصله سر بر و بی مورد میدونستن اما من مخالف این نظر بودم. ارتباط همه ی درگیری های دوگانه مورگان به همون اپیزود و درسی که اون از استادش “ایستمن” گرفت بر میگرده. اما بیاید بریم عقب تر، یادتونه که دلیل اصلی هار شدن مورگان رو در ۳۱۲ دیدیم، جایی که ریک، “میشون” و “کارل” برای یافتن اسلحه برای تقابل با “وودبری”، در یک شهرک اتفاقی با مورگان روبرو شدن و متوجه مرگ پسرش “دوان” شدن. اونجا فهمیدیم که مورگان بعد از اینکه پسرش توسط واکرِ همسرش “جنی” گاز گرفته میشه، کاملا عقلش رو از دست میده و نجات دنیا رو در کشتن و سوزوندن واکرها می دونه. حالا بیایم به ۶۰۴ و ماجرای تحول مورگان، حتما با من هم عقیده هستین که تحول شخصیت مورگان صرفا بخاطر کتابچه “هنر صلح” یا آموختن ورزش “آیکیدو” نبود. مورگان بعد از کشتن وحشیانه اون پدر و پسرِ بخت برگشته و حمله به خونه ایستمنِ پنیر ساز! به دست اون اسیر میشه و خلاصه بعد از یه پروسه روانکاوی اصطلاحا از اجتماع گریزی به اجتماعی شدن مبدل میشه. اما چیزی که مشخصه دیدن مرگ برادر هنری توسط ناجی ها و مواجه شدن با بی رحمی تمام نشدنی اونها از شلیک به کارولِ بی دفاع گرفته تا باقی ماجرا ها اون رو دوباره به همون حال و هوا بر میگردونه که باید دنیا رو از شر واکرها و واکرنماها پاک کنه، در واقع تکرار جمله ی “من مجبورم” و “تو مجبوری” از طرف ارواحی که میبینه، داره به ما این کُد رو میده که مورگان تسلیم احساساتش شده و خوی وحشیانه اش برای پاک کردن دنیا از پلیدی دوباره در اون بیدار شده و الان دچار حالتیه که از ریک هم تشنه تر به خون ناجی هاست. کلا شاید بشه گفت یکی از پیچیده ترین شخصیت های سریال مورگان جونز هستش (اگه عمری باشه سر یه فرصت مناسب شخصیت و تحول اون رو در یک مقاله مفصل موشکافی خواهم کرد)
.
ریک و امتداد درد کمرشکن مرگ کارل!
ریک در کمتر از ۲۴ ساعت از مرگ پسرش داره بدترین ساعات عمرش رو در تنهایی و در خود ماندگی سپری میکنه، اون هنوز نتونسته خودش رو جمع و جور کنه خب البته حقم داره، اونقدر به هم ریخته اس که حتی حاضر نیس آخرین حرفا و دلنوشته های پسرش رو بخونه. استرس و فشار عصبی که داره از درون نابودش میکنه خونش رو به قلیان میاره که بره بیرون و با کشتن دشمن خودش رو تسکین بده. (لرزش دستاش و ضربه های مکرر انگشتاش به اسلحه AK47 وقتی داره از عمارت “هیلتاپ” بیرون میاد ما رو به یاد سکانسی میندازه که با قمه در زندان به دل واکرا زد تا درد مرگ “لوری” رو آروم کنه). ریک قبل از رفتن به شکار از سردسته ناجی های پناهجو به هیلتاپ، به شیوه خودش بازجویی میکنه و به یه موقعیت احتمالی از فراری ها دست پیدا میکنه، اما همونجا که به اون تلویحا قول میده ناجی های فراری رو به شرط توبه ببخشه، از پوزخندش میشه حدس زد عاقبت اون بخت برگشته ها چه خواهد شد و هم خودش و هم اون ناجی و هم ما می دونیم که نمیشه روی حرف ریک در اون موقعیت حساب باز کرد! ریک و مورگان دوباره با هم همسفر میشن اما اینبار بر خلاف دفعه قبل که برای پیدا کردن کارول دل به جاده زدن، کاملا اتفاقی به هم میرسن و قرار هم هست جهنمی رو در شکارگاه بر پا کنن(کیه که با دیدن ناجی ها و ریک در اون بار به یاد اپیزود Nebraska یعنی ۲۱۸ نیوفته؟! وقتی ریک و گلن برای پیدا کردن هرشل به باری رفتن و اونجا با اراذل روبرو شدن و بخاطر بدقولی اونها نه ریک! مجبور به کشتنشون شدن! وای که چقدر دنیا میتونه آدما رو تغییر بده!!!)
به هر تقدیر ریک و مورگان اسیر فراری ها میشن و اونجا ریک برای تغییر بازی به همراه مورگان دست به بازی “پلیس خوب-پلیس بد” میزنه! ریک حرفای اون ناجی رو در هیلتاپ برای اغفال فراری ها تکرار میکنه و مورگان همزمان که داره با صدای بلند همکاران واکرش رو برای دریدن فراری ها به داخل بار فرا می خونه به اونها تفهیم میکنه هیچکدومتون قرار نیس از اینجا زنده بیرون برین! اما قسمت بسیار عجیب ماجرا وقتی هستش که ما قول مردونه ریک رو به توابین میشنویم، اونجاس که با خودمون می گیم؛ ایول به مرامت مرد!!! اما ریک با قساوت تمام وقتی خطر واکرها دفع میشه به جون توابین میوفته و با تبرش بلایی رو که سر واکرها آورد سر اونها میاره و در انتها به اون ناجی نیمه جون که از گاز واکرها و ضربه های مهلک تبر ریک جون سالم به در برده میگه؛”دروغ گفتم!” به همین راحتی. اما صبر کنین مگه میشه؟ مگه داریم اینقد نامرد، حتی پستی بیشتر از نگان؟!!! نگان سر قرارش با جیدیس موند، مگه غیر اینه که اونم اسیر جیدیس بود؟ مگه غیر اینه که در قبال جونش بهش فرصت رفتن به پناهگاه رو داد؟ آیا نباید فرقی باشه بین مردونگی ریک و نامردی سایمون که در قبال تسلیم شدن زباله گردها قول داد فقط یکی ازشون بکشه، اما همشون رو قتل عام کرد؟! چی شده که ریک از دریل، ناجی ها و حتی “گرگ ها” در نامردی و زدن زیر قرارش جلوتر رفته؟ این ناجی های توبه کرده، نه “فرماندار” بودن که ریک زورکی بهش قول داد میشون رو بهش تحویل بده تا اون به زندان حمله نکنه و نه “باب” اون پلیس بخت برگشته بیمارستان “مموریال” بودن که به ساشا آسیب رسوند و ستون فقراتش رو به همین علت از دست داد، یادمون نرفته قول های ریک رو به بقیه و مردونگیش رو در قبالشون- یکی از نمونه هاش، قولش به “دیانا مونرو” برای محافظت از پسر نامردش “اسپنسر” بود، جلوی همه زارت و زورتاش کوتاه اومد و حتی زمانی که بهش خیانت کرد و توسط نگان قربانی شد بازم باباتش به شدت ناراحت شد. اما بیاین صبور باشیم تا ببینیم چه به سر ریک اومده. همونطور که اشاره کردم هنوز یک روز کامل از مرگ کارل نگذشته و این برای آروم شدن و فراموش کردن و کنار اومدن خیلی زمان کمیه. ریک میخواد بکشه حتی اگه بهایی مساوی با مرگش داشته باشه. بیاین یه گریز بزنیم به درگیری اخیر ریک و نگان در زیرزمین واکر زده ی اپیزود ۸۱۲، خیلیا ایراد گرفتن که چرا ریک با اینکه می دونست احتمال حمله ناجی ها به ساختمون و مرگش وجود داره بازم بی مهابا به نگان تیراندازی میکرد، جواب این عده رو خود ریک داد اونجا که به نگان گفت؛ مهم نیس بمیرم اگه قبلش تو مرده باشی! ریک مرگ رو با خودش حل کرده و براش الان فقط مردن نگان و شاید همه ناجی ها مهم باشه. حالا دیگه هدف براش وسیله رو توجیه می کنه و حتی آسمون هم به زمین بیاد، ناجی ها و نگان رو مسبب اصلی مرگ پسرش میدونه. شایدم به همین علت باشه که حاضر نمیشه نامه پسرش رو بخونه چون میترسه از اینکه دردش مضاعف بشه و مجبور بشه به وصیت کارل عمل کنه. یکی از بهترین دیالوگ های سریال از زبون مورگان خطاب به ریک گفته میشه وقتی جواب سوالی بسیار قدیمی به قدمت اپیزود ۱۰۱ توسط مورگان پاسخ داده میشه که علت اینکه ریک رو نجات داد چیه؟! مورگان میگه؛ تو رو نجات دادم چون پسرم اونجا بود!!! همونطور که ریک به “صدیق” رحم کرد چون کارل اونجا بود! حالا که دواین و کارل هر دو به یک شکل کشته شدن دیگه دو مرد ما دلیلی برای رحم کردن ندارن! مورگان مجبور به کشتنه و ریک هم محتاج به کشتن!(سکانسی که ریک رو خون آلود توی آینه ی تیر خورده به نمایش میزاره بهترین توصیف از روح شکسته و نابود شده ی اونه، روحی که از هم پاشیده و امکان برگشت به حالت قبل رو نداره). ما در کنار این سطح از خشونت ریک قرار گرفتیم اونم جایی که یک فلش فوروارد از زمانی دیدیم که پای درختی زخم برداشته و داره از بخشش حرف میزنه! حدس میزنیم که منظورش از بخشش گذشتن از خون نگان شاید در اپیزود حماسیِ ۸۱۶ باشه، اما چی باعث این چرخش ۱۸۰ درجه ای خواهد شد؟! جواب در جملاتیه که از پسرش براش یادگاری مونده، هیچکس نمیتونه منکر تاثیر آخرین درخواست های کارل از پدرش بشه، برای فهمیدن عمق این تاثیر اصلا نیازی به دیدن لرزش ریک و اشک هاش بعد از خوندن نامه کارل هم نیست!!!
پ.ن: این کت یقه خز ریک برای ما خاطرات زیادی رو تداعی میکنه، از نجات از سلاخ خانه “ترمینوس” قبل از سر بریدنش گرفته تا فرار از اونجا و سگ کش کردن “گرث” با قمه و پیش از اون جویدن خرخره ی “جو” سردسته گروهی که اون و کارل و میشون رو گرفته بودن. این کت همه جور ماجرایی رو از سر گذرونده و تقریبا هر بار ریک اون رو پوشیده صورتش غرق در خون بوده، اما خون های اینبار با همه دفعات قبل فرق داره، اینبار بعید میدونم این خون ها گریبانش رو به راحتی رها کنه!
2018-04-12 19:12:37
مشاهده پست
بهترین فیلمی که از تام هنکس دیدم فارست گامپ بود
به قدری که نزدیک بود آخرش گریه کنم
درباره این نمیدونم چون ندیدمش
اگه نت خوب گیرم بیاد دانلودش میکنم حتما
2018-04-12 19:06:00
مشاهده پست
آره بعدشم مدیرای این سایت دستگیر بشن و پروندش بسته بشه
تو اینو میخوای؟؟؟؟!!!!
2018-02-17 23:56:10
مشاهده پست
اون که صدرصد
اصلا imdb بی صاحاب شدس
اون ور یه سری حیوان میان امتیاز واکینگ دد خراب میکنن
هیچ کس حرفی نمیزنه
بعدا از اونور میگن رستگاری و پدرخوانده به خاطر تخریب امتیاز یکدیگه اول و دوم شدن !! :|
در حالی که میبینن چه قدر ضایع دارن امتیاز واکینگ دد رو خراب میکنن ولی کسی حرفی نمیزنه :))
2018-02-17 23:53:18
مشاهده پست
اگه اسکات گیمپل اخراج شه جزو بهترین سریال ها میشه شک نکنین
اسکات گیمپل فصل 8 رو نابود کرد و باعث شد امتیاز سریال تو imdb
به 8.4 کاهش پیدا کنه
2018-02-17 23:36:23
مشاهده پست
روسیه تونسته زنده کردن مرده هارو عملی کنه!!!
اگه باور نمیکنی برو تحقیق کن
بعدشم یه ماده مخدری وجود داره که انسان رو شبیه زامبی میکنه
2018-02-17 23:34:04
مشاهده پست
ژانر رو درست بنویس ادمین
ژانر اصلی : درام_ترسناک_هیجان انگیز
وقتی مینویسی تخیلی یعنی توهین به این سریاله چون زنده کردن مرده ها تقریبا شدنیه
2018-02-08 10:19:10
مشاهده پست
موافقم و باید آرشیو فیلم های خیلی قدیمی که از 1910 تا 1940 هم هست بزارن مخصوصا فیلم های ترسناک قدیمی
2018-02-08 09:55:36
مشاهده پست