آمریکا
جان مک کلین برای کمک به پسر نافرمانش جک، به روسیه سفر می کند اما متوجه می شود که جک یک مامور سی آی ای است که قصد دارد از دزدی یک اسلحه اتمی جلوگیری کند. این مسئله باعث می شود تا پسر و پدر همراه شوند تا جلوی این نیروهای مافیا را بگیرند…
در شهر لندن، شخصی به دزدی جواهر در اطراف Scotland Yard می پردازد و خانم Red که یک خواننده زیباست قربانی این دزدی می شود. او از شرلوک هولمز درخواست کمک میکند و شرلوک هم برای حل کردن پرونده از دستیارش جری میخواهد با تام، گربه‌ی خانم Red همکاری کند.
خوکی بنام ویلبور از این ترس دارد که در انتهای فصل تبدیل به غذای روی میز صاحب مزرعه بشود. او به کمک یک عنکبوت سعی می کند تا از این اتفاق جلوگیری کند…
مردی بلیت های هواپیمای خود را با مرد دیگری عوض می کند که آن مرد در سقوط همان هواپیما کشته میشود. از طرفی او عاشق زن آن مرد مرده می شود…
مردی بنام جک (ادی مورفی) که بسیار پر حرف است پس از برخورد با یک معلم روحانی، عالم ادبی با نمایش یک درخت که شامل 1000 برگ است که با هر کلمه ی که از دهن جک خارج میشود یک برگ از این درخت کم میشود و با توجه به گفته معلم روحانی با تمام شدن برگ ها جک مورفی خواهد مرد…
سه کارمند زن بانک فدرال تصمیم به دزدیدن پولهایی میگیرند که در آستانه نابودی هستند و…
فرانک پس از اینکه در یک شهر کوچک تگزاس مورد اصابت گلوله قرار می گیرد حافظه خود را از دست می دهد. در حالیکه او در جستجوی پیدا کردن هویت خود است متوجه می شود که ممکن است جزئی از نقشه ای برای ترور رئیس جمهور باشد…
یک بازیگر هندی سر صحنه فیلمبرداری اشتباه بزرگی انجام می دهد.اما وقتی لیست اخراجی ها با لیست مهمانی رئیس استدیو اشتباه می شود همه چیز به هم می ریزد…
در جریان دادگاه رسیدگی به شکایتی علیه یک شرکت اسلحه سازی، فردی به نام «زیکن فیچ» از طرف شرکت استخدام می شود تا تک تک اعضای هیأت منصفه را شناسایی کند. او در مورد تقریبا همه ی اعضا موارد اتهام برانگیز پیدا می کند و فقط متوجه می شود که دو عامل را نادیده گرفته بوده است یکی «نیک ایستر»، از اعضای هیأت منصفه که نقشه های خاص خود را دنبال می کند و «مارلی»، زنی مرموز که برنامه هایی سرهم کرده تا باقی اعضای هیأت منصفه را هم رأی خودش گرداند…
دو سارق بانک، «جو» و «تری»، به طور اتفاقی با زن سرخورده ی خانه دار، «کیت ویلر» برخورد می کنند و هر دو به او دل می بازند…
خبرنگارى الکلى به نام «چاک»، در آلبیوکرکى نیومکزیکو کار مى‏کند و انتظار فرصتى را میکشد تا موفقیت گذشته‏ى خود را بار دیگر بازیابد . خیلى زود مردى در غارى گرفتار مى‏آید و «چاک» متوجه مى‏شود که فرصت مورد نظرش را به دست آورده است …
سال 2013. امریکا پس از جنگی بزرگ، به صورت سرزمین ویرانی درآمده که مردم آن، گروهی جدا از هم و بدون دولت مرکزی زندگی می کنند. مردی سرگردان (کاستنر) اتفاقا به یک ماشین جیپ اداره ی پست امریکا بر می خورد و یونیفورم پستچی، مرده را می پوشد و با معرفی خود به عنوان پستچی به امید به دست آوردن غذا، شروع به تحویل دادن نامه های پانزده ساله می کند…