دیوید ایمز (تام کروز) دنیا را در دستانش دارد. او هر چه بخواهد دارد مالکیت یک موسسه انتشاراتی، ثروت فراوان، زیبایی، یک خانه خارق العاده در منهتن و یک نامزد زیبا به نام جولی (کامرون دیاز). یک روز او دختری به اسم سوفیا (پنلوپ کروز) را می بیند و ناگهان کشف می کند عشق چیست…
شان، شوهر آنا موقع دویدن در پارک مرکزی سکته می کند و می میرد. پس از گذشت ده سال، در جریان یک مهمانی خانوادگی ناگهان سرو کله ی پسرکی ده ساله پیدا می شود که ادعا می کند شان است، همان شوهر آنا که ده سال پیش درگذشته بود…
این فیلم بر اساس زندگی دانشمندی هندی به نام Shivkar Bapuji Talpade می باشد. کسی که هزینه کرد تا بتواند اولین هواپیمای بدون سرنشین هندی را داشته باشد و به ماجراجویی بپردازد…
یک مربی دو صحرایی در یکی از شهرهای کوچک ایالت کالیفرنیا تیم آماتوری را به تیمی حرفهای تبدیل می کند و…
داستان این فیلم درباره مرد جوانی به نام چِن ژِن است که در اواخر دهه 1960 از چین به مغولستان می آید تا بتواند یک چوپان توانا شود اما…
در جنگ کره در سال 1933 با ژاپن، اهالی این کشور تصمیم به دفاع از کشور خود و ارزشهای آن میگیرند و از آن دفاع میکنند…
یک پیک دوچرخه سوار نیویورکی که توسط گروه مافیای چینی ها تحت تعقیب است، پس از ملاقات با یک غریبهی زیبا به دنیای پارکور پناه می برد …
تیلدا، پیش از اینکه پدر و مادرش بخواهند پدربزرگ دوست داشتنی اش را بدلیل بیماری آلزایمر به خانه سالمندان بگذارند، تصمیم میگیرد او را به آخرین ماجراجویی اش ببرد، تصمیمی که خانواده اش را تا مرز از هم پاشیده شدن می برد…
نگاهی به داستان جورج جانگ، مردی که در سال 1970 بازار کوکائین را در آمریکا به راه انداخت.
مایک نورتن جوانی که تازه به استخدام پلیس مرزی درآمده، به طور تصادفی کارگر غیرمجاز مکزیکی، ملکیادس استرادا را می کشد. مقام های محلی تصمیم می گیرند حادثه را لاپوشانی و پرونده را مختومه اعلام کنند. اما صاحب کار ملکیادس، پیت پرکینز، با هدف اجرای عدالت شخصی، مایک را مجبور می کند تا جسد ملکیادس را از گور بیرون بکشد و سپس سوار بر اسب هم راه یکدیگر و جسد به سوی مکزیک به راه بیفتند…
دختر چهارده سالهای به نام سوزی توسط همسایهاش مورد تجاوز قرار گرفته و سپس کشته شده است. او حالا از بهشت به تماشای خانوادهاش مینشیند که چطور با مسئله قتل او کنار میآیند و همچنین به قاتلش مینگرد که چه طور مدارک جرم را پنهان میکند تا از دست پلیس و ماموران فرار کند…
هانا یک کارگر است که از سمعک استفاده می کند. روزی به تعطیلات اجباری می رود و در این مدت سعی می کند شغلی موقتی پیدا کند. او مراقبت از مردی که بینایی اش را در سانحه آتش سوزی از دست داده را بر عهده می گیرد…