میسی سیپی، سال 1964 سه کارمند دولت – دو سفیدپوست و یک سیاه پوست – که برای ثبت نام رأی دهندگان سیاه پوست به جساپ کانتی می روند، شبانه در جاده ای روستایی به قتل می رسند. دو مأمور FBI، «آلن وارد» و «روپرت آندرسن» – که اهل میسی سیپی است – به جساپ می آیند تا سرنخی از این ماجرا بیایند.
“کاب” خرسی که پدر و مادر خود را از دست داده توسط خرسی بزرگ تحت سرپرستی قرار گرفته و با هم تلاش می کنند از شکارچیان دوری کنند…
یکی از پیشرفته ترین هواپیماهای نظامی آمریکا که مجهز به یک سیستم هدایت لیزری جدید است نزدیک منطقه ای که نیروهای شوروی در آنجا حضور فعال دارند سقوط می کند. سی آی ای بلافاصله بهترین مامور خود “کن تامی” را اعزام می کند تا سیستم را قبل از افتادن به دست نیروهای دشمن بازیابی کند…
فرانک دوکس از اردوگاه آموزشی «آژانس اطلاعات دفاعی» فرار می کند و به هنگ کنگ می رود تا در یک مسابقه ی مخفی ورزش های رزمی شرکت کند…
داستان در مورد یک پسر جوان و خواهر او میباشد که در طول جنگ جهانی سعی میکنند که زندگی خود را از آتش بمباران ها نجات دهند…
دو دختربچه به همراه پدرشان به خانه ای در دهکده نقل مکان می کنند تا به مادر بیمارشان نزدیک تر باشند. آن ها در جنگل های نزدیک دهکده موجوداتی سحر آمیز بنام توتورو را پیدا می کنند و خیلی زود با آن ها دوست می شوند…
وقتی «باوموردا»، ملکه ی شرور، مطلع می شود که قرار است کودکی از بین «دیکینی ها» باعث سقوط او شود، دستور قتل تمام زنان باردار را می دهد. اما «الورا»، یکی از نوزادان نجات می یابد و خانواده ی «ویلو» او را پیدا می کنند. «ویلو» و خانواده اش که از نسل مردمانی کوچک هستند، از ترس حمله ی ملکه تصمیم می گیرند کودک را به «دیکنی ها» برسانند.
«کاکویی چان» باید گروهی اخاذ که بمب گذاری می کنند را متوقف کند، از طرفی دیگر دشمنان قبلی چان نیز، تصمیم به گرفتن انتقام دارند…
«جک والش» استخدام شده تا یک حسابدار مافیا بنام «جاناتان ماردوکاس» را دستگیر کند. پلیس فدرال در گرفتن رد جاناتان درمانده است، اما جک براحتی او را می یابد و اکنون باید او را از نیو یورک به لس آنجلس ببرد تا ۱۰۰ هزار دلار دستمزدش را بگیرد. از طرفی پلیس فدرال و مافیا نیز به دنبال این حسابدار هستند و همین مساله کار جک را کمی مشکل می کند…
فیلم به زندگی زوجی دوست داشتنی در لندن یعنی شرلی و مادرش سیرل که به سرعت پیر و فراموشکار شده و خواهر پرمدعای سریل و همسرش نگاهی می اندازد و…